۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه

واشنگتن منافع بلندمدت را در همکاري با تهران جست وجو مي کند

[اعتماد 12 دی 1387]

مذاکره با ايران؛ احياي جايگاه امريکا


هنگامه شهيدي«کاندوليزا رايس» وزير امور خارجه امريکا در تاريخ 26 دسامبر 2008 مصادف با ششم دي ماه جاري طي گفت وگويي با «ديويد گريگوري» خبرنگار شبکه MSNBC در تشريح سياست هاي هشت سال گذشته دولت جرج بوش گفت؛ «امريکا همواره مورد پذيرش نبوده، اما مورد احترام بوده است... من دريافتم که امريکا به تنهايي نمي تواند به تحقق اهدافش در جهان دست يابد و همواره نيازمند حمايت دوستانش است.» اعتراف سکاندار دستگاه ديپلماسي کاخ سفيد به ناتواني واشنگتن در حالي انجام مي شود که طي روزها و ماه هاي اخير بسياري از استراتژيست ها و تحليلگران امريکايي از «افول ايالات متحده» و «فروپاشي تفکر سرمايه داري» سخن گفته بودند. در راس صاحب نظران قائل به «پايان سلطه امريکا» مي توان از «فرانسيس فوکوياما» رئيس گروه توسعه اقتصادي بين المللي دانشگاه جانز هاپکينز، تئوريسين ارشد موسسه RAND و نويسنده کتاب «پايان تاريخ و آخرين انسان» نام برد. اين انديشمند امريکايي ژاپني الاصل، طي مقاله يي که چند ماه قبل از برگزاري انتخابات چهارم نوامبر در هفته نامه «نيوزويک» منتشر شد، در تحليل بحران اقتصادي امريکا نوشت؛ «علاوه بر برخي از شرکت هاي مطرح امريکايي، تفکر خاص سرمايه داري نيز از هم فرو پاشيد. انفجار از داخل بانک هاي سرمايه امريکا، ناپديد شدن بيش از يک تريليون دلار در بازار سهام در يک روز نشان از سقوط سرمايه داري امريکا دارد.» فوکوياما در ادامه نوشته بود؛ «ايده بزرگ امريکا به عنوان ارتقا دهنده ليبرال دموکراسي در کل جهان که به عنوان بهترين راه براي کسب شکوفايي بيشتر و آغاز يک نظم بين المللي بود، شکست خورده است.» آخرين گزارش «روند جهاني تا سال 2025» که چندي پيش از سوي «شوراي ملي اطلاعات» (NIC) انتشار يافت در مورد موقعيت ابرقدرت هاي جهان در مقايسه با پيش بيني چهار سال قبل، بدبينانه تر بود. اين گزارش که از هسته مرکزي نظام امنيتي ايالات متحده بيرون آمد، باز گو کننده بخشي از روند عقلايي و واقع گرايي در اين کشور است. اين گزارش پيش بيني تحليلگران بي طرف و واقع گرا مبني بر «تحقق جهان چند قطبي و ادامه کاهش فاصله بين قدرت ها تا سال 2025» را مورد تاييد قرار داد. اين گزارش نشان داد ايالات متحده طي دو دهه آينده برتري و تفوق خود را در عرصه هاي اقتصادي، نظامي و سياسي جهان از دست مي دهد. در همين چارچوب و در راستاي نجات امريکاي در حال افول و براي تامين منافع حياتي اين کشور، خانم «مارينا آتاوي» رئيس «بنياد موقوفه کارنگي براي صلح بين الملل» (CEIP) طي گزارشي تحليلي و راهبردي ذيل عنوان Sharing the Burden in the Middle East که در دسامبر 2008 منتشر شد، نوشت؛ «بازگشت به ديپلماسي که شعار دولت باراک اوباما است، به تنهايي براي تامين منافع ايالات متحده در خاورميانه کافي نيست. امريکا بايد مسووليت ايجاد صلح در خاورميانه را با کشورهاي عربي تقسيم کند. امريکا بايد برخي ابتکارهاي صلح آميز کشورهاي عربي را بپذيرد و آنها را ترغيب کند تا مسووليت بيشتري در اين حوزه متقبل شوند. دولت جديد اوباما بايد از تجربه دولت بوش در ايجاد يک «ائتلاف ضد ايراني» عبرت گرفته، و از تکرار آن اجتناب کند. به جاي آن بايد گفت وگوهاي فراگير منطقه يي را در مورد ترتيبات امنيتي جديد تشويق کند. تقسيم و سهيم کردن ديگران در مسووليت ها، به مفهوم انصراف از جايگاه ابر قدرتي ايالات متحده در منطقه نيست؛ بلکه هدف اتخاذ سياستي مناسب تر براي تامين منافع ملي امريکا خواهد بود.» دولت هاي عربي براي تحقق صلح پايدار در منطقه بايد با اسرائيل مذاکره کنند.» در تشريح ناکامي هاي سياست خارجي دولت افراطي و نئوکان جرج بوش «زبيگنيو برژينسکي»، يکي از برجسته ترين تئوريسين هاي امنيت ملي ايالات متحده، طي مقاله يي تحليلي در «واشنگتن پست» نوشته بود؛ «جرج بوش رئيس جمهور امريکا در حالي کاخ سفيد را ترک مي کند که امريکا در باتلاق منطقه يي بزرگ، بي ثبات و پر از درگيري از شرق مصر تا غرب هند گرفتار شده است.» برژينسکي در ادامه با طرح «ديپلماسي جامع منطقه يي» به اوباما، «مذاکره مستقيم و غير مشروط با ايران درباره تمايلات هسته يي آن و نگراني هاي امنيتي منطقه يي دو جانبه بدون توسل به تهديد» را پيشنهاد کرده است. برژينسکي در پايان تاکيد مي کند؛ «اگر ثابت شود ديپلماسي جامع سازنده است، امريکا به آرام کردن اين منطقه کمک خواهد کرد و اگر هم شکست بخورد، همان جايي خواهيم بود که اکنون هستيم؛ يعني در وسط اغتشاشات.» «دنيس راس» مشاور ارشد اوباما و مسوول ارتباط با ايران در دولت 44 امريکا، در تاريخ 11 آبان 1387 مدعي شده بود؛ «يکي از دلايلي که اروپايي ها در انجام کار بيشتر عليه ايران تاخير مي کنند، اين است که وقتي ما با ايراني ها گفت وگو نمي کنيم، آنها مي ترسند که فشار اقتصادي بيشتر به معناي جهت گيري به سوي مقابله باشد. حال اگر ما براي گفت وگو بدون خطا، آمادگي داشته باشيم، اين امر کار را براي اروپايي ها آسان تر مي کند. اگر آماده شويم تا رفتاري متفاوت از گذشته داشته باشيم، واقعاً گزينه هاي بيشتري داريم.» «ري تکيه» و «چارلز کوپچان»، دو تن از تحليلگران واقع گرا و کارشناسان امريکايي امور ايران، طي مقاله يي تحت عنوان «ايران منزوي نخواهد شد» که در روزنامه «لس آنجلس تايمز» در چهارم مارس 2008 منتشر شده بود، با اذعان به عدم انزواي ايران، توصيه کرده بودند؛ «به جاي آنکه به شوراي همکاري خليج فارس به عنوان وسيله يي عليه ايران نگاه شود، واشنگتن بايد اعضاي آن را ترغيب کند تا يک برنامه مشترک امنيت منطقه يي تنظيم کنند؛ همان طور که امريکا اروپا را براي در امان ماندن از تهديد اتحاد جماهير شوروي ترغيب به اين کار کرد. در حقيقت اين کار باعث شد اتحاديه اروپا به وجود آمد و تا انتهاي جنگ سرد پيش رفت و توانست با موفقيت بعد از فروپاشي ديوار برلين دشمنان پيشين خود را در مرکز اروپا در آغوش بگيرد. تعميق ارتباط ايران با شوراي همکاري خليج فارس، و مضاعف بر آن مذاکرات مستقيم ميان واشنگتن و تهران، اميد مشابهي را براي پيوستگي منطقه يي اين کشور رقم مي زند. فشار و تهديد نظامي در عمل نتوانسته ايران را به زانو درآورد. مي بينيم که محدود کردن ايران تاثير گذار نبوده است و وضعيت عراق نشان مي دهد که تغيير رژيم با زور تا چه اندازه مي تواند خطرناک باشد. بنابراين بهترين وسيله براي روبه رو شدن با تهديد ايران از مسير يک ديپلماسي بردبار و گسترش پيوستگي منطقه يي در کنار تنظيم سياست هاي امريکا با متحدان عربش است.» بسياري از تحليلگران واقع گرا و ناظران سياسي و بين المللي با اذعان به تضعيف موقعيت ايالات متحده، به ويژه در منطقه استراتژيک خاورميانه که بخش مهمي از منافع حياتي واشنگتن در آن تعريف شده است، با اهداف و رهيافت هاي متفاوت بر مذاکره مستقيم و بدون پيش شرط با جمهوري اسلامي، و البته همه در راستاي «احياي موقعيت و منافع امريکا»، تاکيد مي کنند. برخي از صاحب نظران، آثار و نتايج مذاکره و گفت وگو با ايران
- در قالب مفهوم «مذاکره با دشمنان» - را مشروعيت بخشي به مذاکرات اعراب با رژيم صهيونيستي مي دانند؛ و بر اين باورند که حرکت در اين مسير، گام نهادن در بازي «برد - برد» براي واشنگتن خواهد بود. اين کارشناسان در تبيين خط مشي پيشنهادي خود مي گويند؛ «پذيرش مذاکره از جانب تهران به معناي تاييد غيرمستقيم مذاکره با تل آويو و عدم قبول آن به معناي فقدان عزم و جديت در تحقق فرآيند مشترک نظم جديد و ترتيبات امنيتي منطقه يي توسط ايران ارزيابي خواهد شد.» عده يي ديگر، مذاکره و حتي روابط ديپلماتيک با ايران را گامي موثر و لازم براي «تقابل» بيشتر و «جلب همکاري و همراهي» بهتر متحدان سنتي و منطقه يي امريکا مي دانند. گروهي از استراتژيست هاي امنيت ملي امريکا نيز با اقرار به وزن و نفوذ منطقه يي ايران، منافع بلندمدت ايالات متحده را در تعامل و همکاري با تهران جست وجو مي کنند. فصل مشترک همه رهيافت هاي ذکرشده، افزايش قدرت و نفوذ امريکا و مهار و تضعيف ايران است.
در چنين هنگامه يي که مخالفان و رقيبان منافع و امنيت ملي کشورمان در تلاش براي گشودن مسير و ترتيب دادن ميزي هستند که خروجي آن، افزايش فشار بر ايران، تغيير رفتار و همکاري آن در راستاي منافع و مصالح امريکا و اسرائيل است، تدبير و دورانديشي حکم مي کند دستگاه سياست خارجي کشور از هم اکنون با هم انديشي کليه انديشمندان روابط بين الملل، استادان و صاحب نظران امريکا شناس و ديپلمات هاي ارشد مسلط به اصول ديپلماسي، ضمن ارزيابي دقيق و برآورد منطقي شرايط پيش روي به طراحي «راهبرد کلان» و تدوين خط مشي هاي تامين کننده منافع و امنيت کوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت کشور، و عدم مشروعيت بخشي به رژيم صهيونيستي مبادرت کند.