خلاصه می نویسم. باید از تاریخ آموخت. باید از گذشته و آنچه بر دیگران می گذرد عبرت گرفت.
حتما چندی پیش که صحبت از حمله آمریکا به ایران بود را بخاطر دارید. آن روزها، برخی از جنگ دفاع می کردند. برخی فکر می کردند که اگر آمریکا حمله نظامی کند رژیم سرنگون شده و شاه بجای شیخ و ملت بجای امت خواهد نشست. در اوت 2006 امضا کنندگان فراخوان دیدگاه علیه جنگ گوشزد کردند که:
«..... با توجه به سياست هاي جنگ افروزانه و توسعه طلبانهء رژيم هاي جمهوري
اسلامي، اسرائيل و حاميانش در خاورميانه که زير ساختارهاي اقتصادي فلسطين، عراق و
لبنان را ويران، ده ها هزار شهروند غير نظامي را بي خانمان و يا به خاک و خون
کشانده، و در نتيجه موقعيت نيروهاي ارتجاعي را در جهان تقويت کرده اند. حال
مي رود تا در چشم اندازي نه چندان دور يکبار ديگر ايران را هم در آتش جنگ
بسوزاند؛
............
............
× ما براين اعتقاديم
که ايرانيان صاحب ايرانند، و در نتيجه هرگونه مداخلهء نظامي خارجي به عنوان
وسيله اي براي تغيير رفتار آخوند ها را محکوم مي دانيم زيرا عملا تاوان مصيبت هاي
مادي و معنوي اينگونه حملات را ملت ايران خواهد پرداخت. ......»
آن فراخوان به دور از شور میهن پرستی شووینیستی به عواقب جنگ اشاره کرده و جنگ را موهبتی الهی برای رژیم جمهوری اسلامی و خلاف منافع مردم ارزیابی می کرد.
سال گذشته در یادداشت «جنگی آزادیبخش برای صلحی پایدار» نوشتم «صلحی که پایدار نباشد و یا در نقش کپسول اکسیژن بخواهد رژیم را برای مدتی دیگر بر سرپا نگاه دارد، بدون شک منافع مردم را در نظر نگرفته است و حتما به ضد خود با ابعادی وسیعتر تبدیل خواهد شد. در عین حال، جنگی که برای آزادی و دموکراسی نباشد، ارمغانی بجز گسترش فاشیسم و دیکتاتوری نخواهد داشت. فراموش نکنیم که ما سرنگونی طلبیم. به نظر نگارنده تنها جنگ آزادیبخش در دفاع از جنبشهای اجتماعی می تواند ضامن صلح پایدار باشد». البته عده ای بر طبل جنگ کوبیده و از پوشش هوایی دفاع می کردند.
خوشبختانه آنها که به دنبال جنگ بودند پیش نبردند. اما چرا خوشبختانه؟ مگر خواهان سرنگونی هرچه سریعتر جمهوری اسلامی نیستم؟ پاسخ مشخص است. هستم، اما نه به کمک آمریکا، و نه از طریق جنگی فرسایشی که تمام منافع آن به جیب رژیم اسلامی بریزد؛ هرچند اگر به بهانه آزادی مردم ایران باشد (مثل وعده آزاد کردن مردم عراق).
دوسال از آن فراخوان و هشدار علیه آن تحلیل ها می گذرد. امروز می بینیم که اسرائیل بی مهابا و بدون هیچ ملاحظه ای بر سر شهروندان فلسطینی بمب می ریزد. می بینیم که رژیم اسلامی سوسه می دواند. رفسنجانی از کمک های تسلیحاتی به حماس صحبت می کند. در عین حال، می خوانیم که حماس در کودکستان ها سنگر می گیرد. این به تنهایی مؤکد این واقعیت است که حماس برابر با مردم ستمدیده فلسطین نیست، و خواست های مردم فلسطین با باورهای ارتجاعی سیاسی - ایدئولوژیک حماس همخوانی ندارد. اما آن روی سکه هم کمرنگ تر از این رو نیست. حملات نظامی کور اسرائیل به تنور افکار ارتجاعی در منطقه آتش ریخته، و جاده صاف کن رژیم می شود. حزب الله و لبنان را بخاطر بیاوریم. بودن حماس بعنوان نیرویی مرتجع در همسایگی اسرائیل، به تجاوزات اسرائیل و سرکوب مردم فلسطین وجاهت می دهد؛ حملات اسرائیل در چندین سال گذشته به ماندگاری حماس یاری رسانده و ایجاد «امپاس» کرده است. بحران حاضر توانسته هم رژیم اسلامی را از انزوا برهاند و هم بی شک در انتخابات آینده اسرائیل تأثیرگذار خواهد بود. تمام نظام ها و اندیشه های ارتجاعی بحرانزا هستند. ادامه حیات آنها در صلح و آرامش امکان پذیر نیست. جنگ، آنارشیسم و خرابکاری خواست آنها و آبشخور بقا آنها است.
آنچه امروز در غزه اتفاق می افتد، گوشه کوچکی از سناریو «حمله هوایی محدود» به یک منطقه کوچک (نوار غزه) است. حال تصور کنید که کشوری به پهناوری ایران بمباران شود. براستی، آمار کشته شدگان و مجروحین غیرنظامی چه خواهد بود. از خود بپرسیم: اگر سپاه پاسداران، این معلمین اخلاق و عملیات حماس، مورد هجوم نظامی - هوایی قرار بگیرد، آیا در کودکستان ها پناه نخواهد گرفت؟ آیا بر روی پشت بام بیمارستان ها آتشبار ضد هوایی نخواهد گذاشت؟ فراموش نکنیم همین پاسداران نظام اسلامی، زندانیان مجروح در اوین را به جوخه اعدام سپردند. پس چرا نباید باور داشته باشیم که سپاه پاسداران و بسیجی ها برای بقای خود به هر ترفندی پناه نخواهند برد؟
این را می نویسم تا دوباره یادآوری کرده باشم که راه و رسم سرنگونی جمهوری اسلامی، جنگ کلاسیک و حمله هوایی آمریکایی ها نیست؛ و تأکید داشته باشم که به همان نسبت، نمی توان با این رژیم، آنگونه که اروپا و اوباما خواهانش هستند، مسالمت آمیز کنار آمد. باید به این باور برسیم؛ و این دو خواسته جهانخواران - «جنگ یا سازش» را رد کنیم تا بتوانیم با ذهن و دیدی باز، بدون آنکه به پوشش هوایی آمریکا دل ببندیم، با اتکا به نیروی خودی و مردم، جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم.
هر راه حلی که در آن مردم نقش آفرین اصلی نباشند، انحرافی است.
علی ناظر 14 دی 1387
http://chaporast.blogspot.com/
chaporast@ymail.com