۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

شرط برقراری آزادی و عدالت اجتماعی سرنگونی جمهوری اسلامی است!

[چپ و راست، دریافتی 1 تیر 1388]
چون دار جهان این چنین است که هست
جان می‌سپریم به بند دژخیمی پست
آزاد نِه‌ایم، وز دست زمانه نیز نتوان رست
گوییم نه! به این زمانه و هر چه که هست[1]


ابی آدالبرت، بابک رضوانی، محسن بهار، مسعود آزاده، مهران زنگنه

آیا ما باید دوباره اشتباهات نسل شاه‏کش را تکرار بکنیم و دو باره "امامی" را به جای "شاهی" بر کرسی جباریت بنشانیم؟ آیا نباید برخلاف نسل شاه‏کش و اما درست با درس گرفتن از آن نسل این بار به هر نوع و شکل جباریت پایان بدهیم؟ آیا دوره‏ی نوباوگی سیاسی ما به سر نیآمده است و هنوز احتیاج به قیم داریم؟
آیا اصولا ارزش دارد برای تعویض رئیس جمهور فعلی با یکی دیگر به خیابان برویم؟ آن هم با خواست تعویض جبار فعلی با فردی که می‏دانیم از سردمداران رژیم بوده و هست و همان نسبت را با سرکوب، شکنجه، اعدام (‏سال‏های سیاه 60/61) دارد که احمدی نژاد داشته است و دارد، همان قدر زن‏ستیز است که احمدی نژاد، همان قدر کارگرستیز است که آن دیگری، مُلَخص کلام همانقدر جبارست که دیگری؟ به زعم ما خیر ارزش ندارد!
با اینکه توهم نسبت به انتخابات و در نتیجه شرکت در آن مبین این بوده است که فرودستان هنوز به میزان توان خود کاملا آگاه نیستند یا خود را برای آزادی و عدالت سازمان نداده‏اند و نمی‏دانند که در صورت سازمان‏یابی نیروی تعیین کننده در زندگی اجتماعی هستند، با وجود اینکه تقلب در انتخابات امری تازه نیست و ما از بدو شکل‏گیری رژیم زن-کارگر-خِردستیز جمهوری اسلامی آن را تجربه کرده‏ایم[2]، با این وجود اعتراضات سیاسی‏ی پیآمد انتخابات اخیر را می‏توان شروع حرکتی اعتراضی تلقی نمود که فرجام آن را نمی‏توان با دقت از پیش حدس زد. فقط می‏توان گفت این اعتراضات در صورتی که ادامه‏ بیابند الزاما در بند اعتراض به نتیجه‏ی انتخابات نخواهند ماند، علیرغم اینکه از سران جمهوری زن-کارگر-خردستیز گرفته تا هم‏کیشان سیاسی آنان یعنی تمامی جریانات رفرمیست در داخل و خارج کشور می‏خواهند آن را مهار کنند تا مبادا رژیم توتالیتر سرمایه‏دارانه‏ی اسلامی و در پی آن روابط استثمار مرد-سرمایه‏سالارانه زیر سئوال برود.
به استثناء فعالین جنبش مارکسیستی و بویژه مارکسیست‏های منفرد نیروهای دیگر دخیل و ذینفع در روند اعتراضات اخیر در سطح ملی و بین‏المللی همگی خواهان یک امر هستند: عدم اعتراض یا اعتراض هدایت شده. هر نوع اعتراض دیگری مردود است. دولت آمریکا تنها دولت مقتدری است که روابطش با دولت ایران تیره است. بقیه دول امپریالیستی حاکم بر جهان اگر چه در اینجا و آنجا ممکن است با دولت ایران اختلاف سلیقه داشته باشند و حتی دولت ایران برای آنان ایده‏آل نباشد ولی با این همه روابط مالی-اقتصادی و سیاسی با ایران برایشان مطبوع است و قابل قبول. دولت آمریکا نیز در دوره‏ی اخیر پیش‏شرط‏های تنش‏زدایی و عادی کردن روابط را فراهم کرده است. از این رو به نظر می‏رسد اگر قرار باشد مهار اعتراضات از دست جناح دیگر نیروهای حاکم بر ایران (رفسنجانی-موسوی) بیرون برود، ترجیح می‏دهد احمدی نژاد رئیس جمهور بماند، چرا که او به طور ضمنی موافقت خود را با تنش‏زدایی اعلام کرده است. از آنجا که نمی‏توان از قبل گفت در صورت خواست سرنگونی خواست مسلط مردم بشود چه کسی زمام امور را به دست خواهد گرفت و سیاست‏های دولت بعدی چگونه خواهد بود این دولت با دول امپریالیستی دیگر نیز با هر گونه اعتراض غیر قابل کنترل مخالفند.
در مقابل این مشی، خواست استراتژیک مارکسیست‏های منفرد قرار دارد: فرودستان اجتماعی نمی‏باید اجازه بدهند اعتراضات‏شان را کسی جز خودشان هدایت بکند. معترضین می‏باید خودشان تصمیم بگیرند کی و کجا و به چه چیزی می‏باید اعتراض بشود و به این ترتیب پیش‏شرط‏های دموکراسی مستقیم یعنی حکومت خود را فراهم بیآورند.
برخی از گروه‏های حاکم بر ایران که هنوز ظاهرا با معترضین همصدا هستند نیز از آنجا که در صورت سرنگونی به احتمال قریب به یقین باید به مردم حساب شرکت در سرکوب، قتل، ارتشاء، فساد مالی و دزدی‏هاشان ... را پس بدهند، از آنجایی که همگی در سرکوب و کشتارهای دسته جمعی شرکت داشته‏اند از هر جنبش مردمی که ممکن است رژیم را زیر سئوال ببرد هراسانند. در دوره‏ی نخست وزیری موسوی کشتار‏‏های سال 60، 61 در سراسر کشور صورت گرفته‏اند و همچنین سرکوب مردم کردستان و ... یا برای مثال خاتمی که امروز در کنار موسوی از رفرم حرف می‏زند به هنگام اعدام‏های دسته جمعی زندانیان اوین وزیر و در کابینه‏ی جلادان سال 67 شرکت داشته است. برخی از گروه‏های رفرمیست‏ خارج از کشور نیز همین وضع را دارند. اما این تنها دلیل هراس اینان از مردم نیست. از آن مهمتر در صورتی که فرودستان با خواست‏ رهایی زنان، دموکراسی مستقیم و پایان دادن به استثمار سرمایه‏داری و عدالت اجتماعی به خیابان بیآیند آنگاه شیوه‏ی زندگی و هستی اقتصادی گروه‏های مسلط زیر سئوال می‏رود. این امر فصل مشترک همه‏ی جریانات ضدمردمی رفرمیست و غیررفرمیست مسلط بر جهان و دلیل اصلی خواست آنان یعنی اعتراض هدایت شده است.
از این رو فعالین جنبش مارکسیستی ایران به عنوان بخشی از معترضین مسئولیت سنگینی بر دوش دارند. این بخش می‏تواند و می‏باید آن جریانی باشد که اعتراضات را به اعتراض به وجود کل رژیم و خواست سرنگونی جمهوری زن-کارگر-خِردستیز و بدیل دموکراسی مستقیم را به خواستی همگانی بدل بکند و آن را به کرسی بنشاند.
اگر دیروز نسل بی‏تجربه‏ی شاه‏کش حداقل به نکبت شاهنشاهی بیش از دو هزار ساله‏‏ در ایران پایان داد امروز باید قدمی فراتر گذاشت و یک بار برای همیشه به ناآزادی و بی‏عدالتی پایان داد!
زنده باد انقلاب! زنده باد دموکراسی مستقیم! زنده باد عدالت اجتماعی!
سرنگون باد جمهوری زن-کارگر-خردستیز سرمایه‏دارانه‏ی اسلامی در ایران!
1) مهران زنگنه 2) تقلب در انتخابات مجلس اول در شهر‏های مختلف درست پس از انقلاب!