دونامه از آلبانی، و یک گلایه
پیش از شروع: یک هفته ای است که هر دو سایت دیدگاه و بحران با
مشکل فنی روبرو شده است. شاید لازم باشد که در عرض یکی دوماه آینده، هم صفحه بندی
ها و شکل، و هم آدرس آن عوض شود. فعلا شرکت سرویس دهنده در تلاش رفع مشکل است. در
صورت بروز اشکال جدی، و تا ایجاد سیستم جدید، مطالب در آدرس وبلاگ شخصی «چپ و
راست» و فیس بوک منتشر خواهند شد. فعلا در حال بازسازی وبلاگ «چپ و راست» هستم. http://chaporast.blogspot.co.uk
به امید اینکه سال نو
میلادی مملو از خبرهای خوب باشد.
دونامه
دو نامه (ایمیل) از «آلبانی» دریافت
کرده ام. فکر کردم که پاسخ خود به آنها را، با کمی اضافه سخن، به اطلاع خوانندگان
مقالاتم هم برسانم. به عمد و بنا به رسم ساده ژورنالیستی از آوردن نام کامل و
ایمیل آنها خودداری می کنم و فقط به «م» و «ن» اکتفا می کنم.
نخست متن دو پیام را مرور کرده، و سپس
نظر خود پیرامون نکات مطرح شده را می نویسم. مخاطب «م» و «ن» هستند.
پیام از «م»
سلام دوست عزیزم
من شما را نمی شناسم واز نوشته هایتان
دیدم درترازوی عقل واقعیت حدود انصاف را رعایت میکنید من بعد 30 سال زندان و عراق
به آلبانی آمدم ولی از جنگهای زرگری نعمتی/حیدری دلم گرفت ازهردوطرف که درچه
هوایند سگ را ول کردن ودرآویختن با هم دشمن را خوشحال میکند عدم تحمل یکدیگرو بجای
موازی کارکردن همدیگر را قطع کردن چه سود حتی درطیف شورای ملی هم من این چیزها را
کمتر می بینم ودر آخر میخواستم ببینم که نظرتان دربحث اتحاد با شورای ملی چیست
آنها طیف وسیعی ازنظرات مردم را نمایندگی میکنند حال درست یا غلط ویا کمبودهایشان
که منهم موافقم ولی باید اندیشید که چه باید کرد الان جمهوری اسلامی به تنها پایه
اصلی یعنی سرکوب متکی است وهرچه بیشترلاغر ولاغرتر شده است به اندازه کافی تا
اینجا بها پرداخت شده البته که هنوز نیاز است.
به امید اتحاد همه نیروهایی که واقعا
دنبال سرنگونی هستند برای رسیدن به نان مسکن آزادی
منتظر نظرتان هستم با تشکر
پیام
از«ن»
پیام1- سلام آقای ناظر تشکر میکنم که
جوابم را دادید . من دو بار بودکه برایتان نامه داده بودم .البته فکر کنم نامه
قبلی را به آدرس اشتباهی فرستاده بودم .بهرحال من نیوشا هستم(اسم مستعار)جند
ماهیست به آلبانی آمده ام.
علت ارتباط گرفتن با شما را اگر مایل
بودید که بیشتر درتماس باشید در نامه ها یا تماسهای بعدی برایتان توضیح
میدهم.مطمئن باشید که من نفر مشکوک یا رژیمی نیستم .باتشکر منتظرپاسخ میمانم
سلام با تشکر مجدد
پیام2- من ازلیبرتی به آلبانی اعزام
شده ام .مدت شش ماه است که اینجا هستم وبا مشکلات مختلفی مواجه هستم .
آن وجه از مشکلاتم که نیاز دارم با
شما مطرح کنم مربوط میشود به ابهامات سیاسی .
·
من در این فرصت 6 ماهه بعد از سی سال دوری از فضای سیاسی بیرون
ازسازمان مجاهدین با یکسری سایت ها وافرادوشخصیتهای سیاسی آشنا شدم ولی راستش را
بخواهید کاملا گیج شدم دراین میان تنها یکسری مطالب شما توجه مراجلب کرد و
مراترغیب کرد که با توجه به شاخص هایی که شما ارائه میدهیدازشما کمک بخواهم .حتما
قبول دارید همه حرفها وعلت ها را نمیتوانم یک جا بنویسم بهمین دلیل درخواست
دارم که اجازه بدهید صبورانه وگام به گام وارد شوم .
·
علت اصلی اینکه با اسم مستعار با شما صحبت میکنم ارتباطاتم با
سازمان مجاهدین است.
·
برای اینکه راحت تر صحبت کنم به شما میگویم که من نیاز دارم
یکسری واقعیتها را پیدا کنم چون تقریبا"همه عمرم را در مسیرمبارزه گذاشته ام
ولی هنوز نمیدانم واقعیتها کدامند . شاید خنده دار باشد علی القاعده کسی که سالیان
عمرش را درمبارزه گذرانده باید آدم صاحب نظری باشدولی من اعتراف میکنم صفرهستم
یعنی اینرا تازه فهمیده ام ونیاز دارم که خیلی چیزها رایادبگیرم. ولی ظاهرا"
بازار سیاست خیلی شلوغ است وبراحتی هم نمیتوان به کسی اعتماد کرد . بهرحال من
براساس نوشته های شما فضایی از واقع بینی وصداقت انقلابی دیدم که اگر خودتان فرصت
داشته باشید میخواستم ازشما کمک بگیرم.
·
تأکید میکنم که هیچ شناخت قبلی ازشما ندارم وفقط براساس نوشته
هایتان به شما مراجعه کردم.
·
شاید من هم بتوانم با توجه به اینکه باهمه مسائلی که درلیبرتی
واشرف گذشت از نزدیک درگیر بودم به شما تصویر واقعی بدهم .
·
بنظرمن شما شخص موثری در جنبش انقلابی هستید.
·
بهرحال ازجواب مثبت شما خوشحال میشوم
و اما...
پیش از پرداختن به این دو پیام، به
چند نکته اشاره کنم و بگذریم، تا شاید مرا بهتر «بشناسند».
·
رژیم باید سرنگون شود.
·
از کلیه نیروهایی که علیه رژیم مبارزه می کنند و خواهان
سرنگونی هستند حمایت می کنم.
·
به نظر من، آنچه در صحنه دیپلماسی مشاهده می کنیم بخاطر اینست
که رژیم می خواهد به راست میانه چرخش کند، البته اگر مردم ستمدیده به او مهلت دهند،
و در خیزش های خودجوش به رژیم یورش نبرند.
·
عکس العمل مردم بستگی به چندین پارامتر دارد که یکی از آنها
نیروی رهبری کننده رادیکال در صحنه است. تکرار می کنم. نیروی رهبری کننده رادیکال
در صحنه داخل کشور. ساده اینکه، انقلاب از راه دور ممکن نیست. به نظر من، نیروی
رهبری کننده رادیکال در «صحنه داخل» آنطور که باید فعال نیست.
·
مجاهدین خلق، در حال حاضر، آن نیروی مورد نظر نیستند. اما اگر به
رفتار و فرهنگ خود در ارتباط با خارج از تشکیلات خود بازنگری کنند، بطور حتم، می
توانند آن نیروی سرنگونی طلب بشوند. البته،شرط اول، تغییر رفتار و اخلاق کنونی است.
·
در 6-7 ماه گذشته، آنچه در جبهه خلق و در ارتباط با مجاهدین رخ
می دهد را یک «درگیری عشیره ای» ارزیابی می کنم که به ضرر پروسه سرنگونی است.
آنطور که گفته می شود این یک «دعوای خانوادگی» و یا «بحث درون خلقی» نیست، یک «درگیری
عشیره ای» است که فقط مجاهدین و جداشدگان را بخود مشغول داشته، و هدف و استراتژی
مشخص ندارد. به نظر من، هردو طرف این درگیری «تضاد اصلی» یعنی رژیم را رها کرده و
به حاشیه پرداخته اند، هرچند به رفتار خود، و این درگیری عشیره ای، رنگ و لعاب
«آزادی بیان»، «انتقاد»، «افشای عناصر رژیم» و ... می زنند. اما و با آنچه در 6-7
ماه پیش مشاهده شده، و در صورتیکه این راه ادامه بیابد، بدون شک، بازنده، پروسه
سرنگونی، و برنده، رژیم است.
حال به یک سوال اساسی که «م» مطرح
کرده بپردازم. ایشان می نویسند « نظرتان دربحث اتحاد با شورای ملی چیست آنها طیف وسیعی ازنظرات
مردم را نمایندگی میکنند حال درست یا غلط ویا کمبودهایشان که منهم موافقم ولی باید
اندیشید که چه باید کرد الان جمهوری اسلامی به تنها پایه اصلی یعنی سرکوب متکی است
وهرچه بیشترلاغر ولاغرتر شده است به اندازه کافی تا اینجا بها پرداخت شده البته که
هنوز نیاز است.»
اتحاد با شورای ملی مقاومت بسیار خوب
و بجاست، اما باید پرسید «اتحاد» در چه راستایی؟ ساده می پرسم، چرا متین دفتری و
روحانی و قصیم جدا شدند؟
همانطور که از نوشته های من برداشت
کرده اید، من نمی خواهم وارد رفتار زننده ناسزاگویی بشوم، بنابراین با واژه هایی
همچون «واداده» و... آشنا نیستم، و مخالف استفاده از آنها هستم. با توجه به این
نکته، دوباره می پرسم که چرا این سه عضو قدیمی از شورا بیرون رفتند؟ توجه داشته
باشیم که داریم در حیطه «اتحاد» بحث می کنیم، بنابراین باید فقط از همین زاویه و
فقط از همین منظر به این سوال بپردازیم.
به نظر من، دلیل خروج این سه عضو، حجیم
نبودن ظرف شورای ملی مقاومت برای نگاه داشتن این سه عضو بود. شورا می بایست چنان
ظرفیتی داشت که بتواند هم این سه شخصیت و هم شخصیتهای دیگری را در خود نگاه دارد. بدون
شک، می توان ده ها ایراد به این سه شخصیت گرفت، کمبودهای آنها را بر شمرد، بر روی
خطا های آنها انگشت گذاشت، اما موضوع روی میز اینها و خطاهای این سه نیست، موضوع
اصلی «شورا» است.
اگر ادعا می کنیم که شورا «آلترناتیو
دموکراتیک» است،«ظزف شورا» باید بزرگتر از تمام این کمبودها و خطاها و شخصیتها، و
من و شما باشد. معنای «آلترناتیو دموکراتیک» یعنی همین. یعنی اینکه دیگران کمبود
داشته باشند، اما «ظرف تشکیلاتی و سیاسی» بتواند جایی برای هر گویش فکری داشته
باشد. بتواند هر خطا و کمبودی را هضم کند. شانه ای به پهنای ایران داشته باشد. این
می شود «آلترناتیو دموکراتیک».
با یک مثال منظورم را بیان می کنم. دو
سه سال پیش شورای ملی مقاومت ماده الحاقی ای را تصویب کرد که با اعتراض علنی و
خصوصی این قلم روبرو شد. (به نوشته های این قلم در دیدگاه مراجعه شود). همان موقع
می دانستم که منظور از طرح و تصویب آن «ماده»، سایت دیدگاه که من مدیر آن بودم
نیست. در همان زمان هم می دانستم که منظور کدام سایت است. اما به این ماده اعتراض
کردم (و کسی هم در آن دوران، از اعتراض من پشتیبانی نکرد) – علی بود و حوضش.
شایان توجه اینکه، تصویب کنندگان آن ماده کذایی، تنها مجاهدین خلق نبودند، بلکه چریکهای فدایی خلق (مهدی سامع و یاران) و همین آقایان روحانی و قصیم هم بودند که به آن طرح رأی مثبت دادند. این ماده، در محتوا، از اعضای شورا می خواست که با برخی از رسانه ها تماس نگیرند. هرچند اعضای شورا، از جمله آقایان روحانی و قصیم و مهدی سامع، که قاعدتا، مدافع آزادی مطبوعات و بیان می بودند، اما این ماده را به تصویب رساندند.
شایان توجه اینکه، تصویب کنندگان آن ماده کذایی، تنها مجاهدین خلق نبودند، بلکه چریکهای فدایی خلق (مهدی سامع و یاران) و همین آقایان روحانی و قصیم هم بودند که به آن طرح رأی مثبت دادند. این ماده، در محتوا، از اعضای شورا می خواست که با برخی از رسانه ها تماس نگیرند. هرچند اعضای شورا، از جمله آقایان روحانی و قصیم و مهدی سامع، که قاعدتا، مدافع آزادی مطبوعات و بیان می بودند، اما این ماده را به تصویب رساندند.
همانطور که در آنزمان پیش بینی کرده
بودم، این ماده نتوانست آنطور که از آن انتظار می رفت مؤثر واقع شود. فراتر اینکه،
امروز ثابت شد که آن ماده نتوانست آن سایت (مشخص)
یا سایت های دیگر و یا ژورنالیست ها را ساکت نگاه دارد. امروز می بینیم که
به تعداد قلم به دستان مخالف افزوده شده، و امروز علیه مجاهدین می نویسند، از جمله
آقایان روحانی و قصیم.
به نظر من آن ماده یک «اشتباه محاسبه»
بود.
حال، فرض بگیریم که آن ماده می توانست
تأثیرگذار باشد. یعنی می توانست خبرنگاران و صاحبان رسانه را مرعوب و یا «خفه»
کند. می پرسم، اگر چنین می شد، آیا به نفع مبارزه و خلق بود؟ به نظر من، دموکراسی
بدون تنوع در مطبوعات نامفهوم است.
به سوال اصلی باز گردیم.
«اتحاد» با شورا، آری. «اتحاد» حتما،
همیشه. اما، مصرانه می نویسم که «اتحاد» با شورا، تنها زمانی سودمند است که سه اصل
«آزادی اندیشه»، «آزادی بیان»، و «آزادی مطبوعات» بلامنازع محترم شمرده شود. یعنی
چه؟ یعنی هر فرد و جریانی بتواند ابراز نظر کند و آن نظر را منتشر کند، بدون اینکه
مورد مؤاخذه شورا، و یا کمیسیون قضایی شورا قرار بگیرد. آری، حتی اگر زشت ترین
کلمات و برچسب ها را استفاده کند، آن فرد باید اجازه ابراز نظر داشته باشد، و
شورای ملی مقاومت، بمثابه آلترناتیو دموکراتیک هم، باید توان برخورد دموکراتیک با
آن برچسب را از خود نشان دهد. باید بتواند «دیپلماتیک» و «در چند خط» به برچسب ها
بپردازد، و از آن بگذرد. شورا باید فرهنگ پاسخگویی مثبت و دموکراتیک را تشویق و
ترویج کند.
اتحاد با شورا در راستای سرنگونی گامی
مثبت است، البته در بستر یک «جبهه وسیع خلق»، و اگر از سوی مسوولین شورا، بخصوص رهبری
عقیدتی مجاهدین فضایی ایجاد شود (تکرار می کنم، فضا و نه شعار و بیانیه 10 ماده
ای)، که مشاهده شود به اصل «انتقاد و انتقاد پذیری» احترام بی قید و شرط گذاشته می
شود، و تشکیل «فراکسیون اقلیت» در شورا امکان پذیر است. ساده اینکه، اتحاد از
کانال تولارانس می گذرد. طبیعتا برای تشکیل چنین جبهه ای، باید سرنگونی طلبی
بود، و با رژیم، تیز و برّا مرزبندی داشت.
پیش
از ادامه این مبحث، به یک نکته که «ن» مطرح کرده اند، می پردازم: « شاید من هم بتوانم با توجه به اینکه باهمه مسائلی که درلیبرتی
واشرف گذشت از نزدیک درگیر بودم به شما تصویر واقعی بدهم » فکر می
کنم، مسائلی که در لیبرتی گذشت را باید خود مجاهدین خلق، و بنا به موارد امنیتی
حاکم بر موقعیتی خودشان، هر موقع صلاح دیدند بیان کنند. من به ریزه کاری این موضوع
نمی خواهم بپردازم. ساده اینکه صحیح نیست که فردی ناشناس، با اسمی مستعار، از آدرس
اینترنتی نا مشخص، به خواننده «تصویر واقعی» بدهد.
اما
می توانم در مورد «اتحاد» با شورا، پیشنهاد کنم، دوستانی که این روزها از لیبرتی
به «آلبانی» منتقل شده، با رژیم مرزبندی سازش ناپذیر دارند، ولی دیگر نمی خواهند
با مجاهدین همکاری کنند، می توانند با تشکیل نهادی دموکراتیک، و بعنوان «فراکسیون
اقلیت» به شورا بپیوندند.
حال،
کمی هم به واقعیات توجه کنیم.
بدون
محاسبه عملکرد مجاهدین در سی و اندی سال گذشته، می پرسم تاکنون شورا، در راستای
سرنگونی چه گام مثبتی برداشته است؟ چندتا نشست دیپلماتیک داشته اند؟ چند درصد از
مخارج شورا را تأمین کرده اند؟
اگر
پاسخ به سوال فوق (حدودا) «هیچ» است، آیا صحیح تر نیست اگر بجای این سوال که «آیا
باید با شورای ملی مقاومت اتحاد کرد؟» بپرسیم «آیا باید با مجاهدین متحد شد؟»
ظاهرا آنها پارامتر اصلی هستند. و اگر پاسخ همان است که من داده ام «اتحاد آری،
ولی نه با فرهنگ و اخلاق کنونی مجاهدین»، آیا بهتر نیست که در گام نخست، به
مجاهدین گفت «اخلاق کنونی شما دافعه می آفریند. فرزند خلق هستید، ما هم شما را
دوست داریم، اما این اخلاق و فرهنگ شما قابل قبول نیست، و متناسب با قرن بیست و
یکم نیست. بخاطر ما نه، بخاطر خلق ستمدیده، و برای آزادی، این اخلاق و منش را
ترمیم کنید.»
حال
اگر این چند جمله باعث کدورت مجاهدین و هوادارن نشود، و آنها بتوانند از این چند جمله،
پیامی دلسوزانه برداشت کنند، و رهبران مجاهدین هم بتوانند در انقلابی ایدئولوژیک و
نوین، اخلاق ناپسند را به اخلاق پسندیده تبدیل کنند، به نظر من، باید و حتما باید
با مجاهدین «اتحاد» کرد. اما اگر نتوانستند، و یا نخواستند، و یا فکر کردند که این
سخنان من، دست ساز رژیم است، و یا «خبیثانه» است و یا «روشنفکری کج فهم» یک چیزی
می گوید که باید نادیده اش گرفت، باید به صراحت عرض کنم که «اتحاد، آری، اما ممکن
نیست».
به
نوشته «ن» باز می گردم که می نویسد « بهرحال
من براساس نوشته های شما فضایی از واقع بینی وصداقت انقلابی دیدم که اگر خودتان
فرصت داشته باشید میخواستم ازشما کمک بگیرم.»
از حُسن نظر ایشان متشکرم، اما اگر
ایشان اجازه بدهند در مورد پیام ایشان چند کلامی بنویسم.
هموطن عزیز، به نظر این حقیر،
انسانهایی چون من، که چند خط کتاب خوانده اند، و دو کلام می نویسند، سالهای نوری
با «رزمنده خلق»، و «زندانی سیاسی» فاصله دارند. احترام من به «رزمنده خلق» فراتر
از تعداد کتابی است که او خوانده است. برای من، او «چراغ در دست، خانه را روشن می
کند». بدون شک، مطالعه بیشتر، به تحلیل فنی و کارشناسانه راه می برد، اما رژیم
منحوس جمهوری اسلامی، را با کتاب و قلم و مقاله نمی توان سرنگون کرد. باید «شور
انقلابی» هم داشت. حال، این به شما مربوط می شود، که آیا در کنار «شور انقلابی»،
توانسته اید «شعور انقلابی» هم کسب کنید؟ من در جایگاه قضاوت نیستم، و بخودم هم
اجازه نمی دهم که پاسخ این سوال را بجای شما بدهم، و فکر نکنم شما هم بتوانید بجای
تمام «رزمندگان خلق» پاسخ دهید. به زبانی دیگر، در بالا بلندای آرم مجاهدین نوشته
شده «فضل..... اجرا عظیما». اگر به این آیه، بصورتی حتی سطحی هم بپردازیم، به یک
نکته می رسیم که همه به اندازه همه نمی فهمند. همه به اندازه همه قوه ادراک و
تحلیل ندارند، همه مجاهدین به اندازه همه مجاهدین ، نمی توانند مجاهدت کنند، و
خلاصه اینکه همه به اندازه همه از «شعور انقلابی» برخوردار نیستند. که اگر این درک
ساده انگارانه من از این «آیه» درست باشد، من با این جمله شما موافق نیستم که « شاید خنده دار باشد علی القاعده کسی که سالیان عمرش را
درمبارزه گذرانده باید آدم صاحب نظری باشدولی من اعتراف میکنم صفرهستم یعنی اینرا
تازه فهمیده ام ونیاز دارم که خیلی چیزها رایادبگیرم ». من این «واقعیت» را خنده دار نمی بینم. شما، حتی امروز که
دیگر بخشی از بدنه مجاهدین نیستید، اما ضدیت سازش ناپذیر با رژیم دارید، برای من، فرزند
خلق هستید. رزمنده ای که در این سی و اندی سال، دائما نور امید در دل من و امثال
من روشن نگاه داشته است، نمی تواند «صاحب نظر» نباشد.
به امید روزی که دیگر ساکنین لیبرتی
هم بتوانند به مکانی امن بازاسکان شده، و به مبارزه خود ادامه دهند.
یک گلایه
مطلب کوتاهم «با او چه کرده ای؟»،
مورد توجه بسیاری (دوست، دشمن و منتقد) قرار گرفت. یکی از دوستان عزیز که بسیار
دوستش دارم، از طریق دوست دیگری پیامی داد و گلایه ای کرد. به پیامش نمی پردازم،
اما گلایه کرده بود که «از تو توقع نداشتم که متوجه خطر مجاهدین وقتی قدرت را در
دست بگیرند نباشی».
فکر کردم در کنار دو نامه از آلبانی،
پرداختن به این گلایه و «خطر مجاهدین»
هم بی مورد نباشد.
«خطر» مجاهدین را می توان از دو زاویه
بررسی کرد. «خطر» برای بقای نظام جمهوری اسلامی، و «خطر» برای دموکراسی در آینده
ایران.
بدون شک، «خطر مجاهدین» برای جمهوری
اسلامی را هر سرنگونی طلبی باید به فال نیک بگیرد. چه خوب که «خطر»ی هستند. چه خوب
که از شعار «سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی» عقب نمی نشینند، و چه خوب که در حد قد و
قواره شان، خاری در چشم رژیم هستند. این «خطر» را باید خجسته دانست.
اما، «خطر مجاهدین» برای دموکراسی در
آینده.
پرداختن به این نکته هم صبر می خواهد،
و هم تحلیل مشخص از شرایط مشخص.
اگر بخواهم خلاصه بنویسم، من با این
دوست موافقم که «مجاهدین خطر» دارند، اما می خواهم اضافه کنم که «اگر با این اخلاق
و فرهنگ غالب بر خود» بخواهند طی طریق کنند.
اگر به چندین پاراگراف بالا بازمی گردم. به نظر من، مردم ایران از مجاهدین حمایت نخواهند کرد، اگر مجاهدین مبلغ اخلاق و فرهنگی باشند که امروز شاهد آن هستیم، و متاسفانه، همانطور که در خرداد 88 مشاهده شد، مردم در جای دیگر به دنبال محبوب خود خواهند گشت، امر سرنگونی طلبی به انحراف کشیده می شود، و سرنگونی به تعویق می افتد. در این فرض این «تناقض» دیده می شود که اگر مجاهدین اخلاق خود را بازنگری نکنند، و مردم هم از عملکرد آنها حمایت نکنند، سرنگونی در چشم انداز نخواهد بود. اگر این سناریو درست باشد، در چنین حالتی، هراس از «خطر مجاهدین» برای دموکراسی بی مورد می شود، چرا که رژیم در جایگاه خود نشسته، مجاهدین هم فقط در خارج از کشور عرض اندام می کنند، و خلاصه «خطر»ی به معنی واقعی وجود ندارد.
اگر به چندین پاراگراف بالا بازمی گردم. به نظر من، مردم ایران از مجاهدین حمایت نخواهند کرد، اگر مجاهدین مبلغ اخلاق و فرهنگی باشند که امروز شاهد آن هستیم، و متاسفانه، همانطور که در خرداد 88 مشاهده شد، مردم در جای دیگر به دنبال محبوب خود خواهند گشت، امر سرنگونی طلبی به انحراف کشیده می شود، و سرنگونی به تعویق می افتد. در این فرض این «تناقض» دیده می شود که اگر مجاهدین اخلاق خود را بازنگری نکنند، و مردم هم از عملکرد آنها حمایت نکنند، سرنگونی در چشم انداز نخواهد بود. اگر این سناریو درست باشد، در چنین حالتی، هراس از «خطر مجاهدین» برای دموکراسی بی مورد می شود، چرا که رژیم در جایگاه خود نشسته، مجاهدین هم فقط در خارج از کشور عرض اندام می کنند، و خلاصه «خطر»ی به معنی واقعی وجود ندارد.
جهت تأکید، اخلاق و فرهنگ غالب،
متفاوت با خواست سرنگونی است. من به هیچ وجه نمی گویم که مجاهدین باید از سرنگونی
دست بردارند.
حال اگر به «گمانه زنی»ها نپردازیم، و تحلیل کنیم که مجاهدین اخلاق و فرهنگ غالب بر خود را تغییر نمی دهند. یعنی همین هستند که همیشه بوده اند. و بازهم تحلیل کنیم که مجاهدین بدون یاری مردم، و یا با یاری مردم، این رژیم را سرنگون خواهند کرد. در ادامه تحلیل کنیم که مجاهدین اسلامی را به حلق خلائق خواهند ریخت که بسی تلختر از «اسلام عزیز» خمینی است. می خواهم همه و همه این تحلیل ها را واقعی بدانیم.
در چنین حالتی، می توان پرسید که آیا «خطر مجاهدین» بیشتر از نظام اسلامی است، یا کمتر؟ می خواهم روی این نتیجه گیری خوب تمرکز و تأمل کنیم. بگذار بگوییم بدتر. رهبری مجاهدین بدتر از رهبری جمهوری اسلامی، اسلام مجاهدین خطری تر از اسلام خمینی، تشکیلات مجاهدین تخریب کننده تر از تشکیلات پاسداران. اخلاق و فرهنگ غالب بر مجاهدین بدتر از اخلاق و فرهنگ مبلغان «اسلام عزیز». حال که همه اینها را گفتیم، می پرسم، حال چه باید کرد؟
اگر مجاهدین اینقدر «بد» هستند که گفته شد، آیا باز هم باید مقالاتی همچون «با او چه کرده ای؟» را از قلم گذراند؟
حال اگر به «گمانه زنی»ها نپردازیم، و تحلیل کنیم که مجاهدین اخلاق و فرهنگ غالب بر خود را تغییر نمی دهند. یعنی همین هستند که همیشه بوده اند. و بازهم تحلیل کنیم که مجاهدین بدون یاری مردم، و یا با یاری مردم، این رژیم را سرنگون خواهند کرد. در ادامه تحلیل کنیم که مجاهدین اسلامی را به حلق خلائق خواهند ریخت که بسی تلختر از «اسلام عزیز» خمینی است. می خواهم همه و همه این تحلیل ها را واقعی بدانیم.
در چنین حالتی، می توان پرسید که آیا «خطر مجاهدین» بیشتر از نظام اسلامی است، یا کمتر؟ می خواهم روی این نتیجه گیری خوب تمرکز و تأمل کنیم. بگذار بگوییم بدتر. رهبری مجاهدین بدتر از رهبری جمهوری اسلامی، اسلام مجاهدین خطری تر از اسلام خمینی، تشکیلات مجاهدین تخریب کننده تر از تشکیلات پاسداران. اخلاق و فرهنگ غالب بر مجاهدین بدتر از اخلاق و فرهنگ مبلغان «اسلام عزیز». حال که همه اینها را گفتیم، می پرسم، حال چه باید کرد؟
اگر مجاهدین اینقدر «بد» هستند که گفته شد، آیا باز هم باید مقالاتی همچون «با او چه کرده ای؟» را از قلم گذراند؟
پیش از پرداختن به این سوال، از خود
بپرسیم که «آلترناتیو» ما برای «خطر مجاهدین» چیست؟
تمام کسانی که امروز از «خطر» مجاهدین
صحبت می کنند، سی و اندی سال پیش، مجاهدین را «آلترناتیو» رژیم تشخیص داده بودند.
سی و اندی سال پیش، به «اسلام عزیز» انتقاد داشتند، اما «اسلام» مجاهدین را نه
تنها «خطر»ی ارزیابی نمی کردند، بلکه برای حمایت از اینها، زندانی شدند، شلاق
خوردند، و بسیاری اعدام شدند. شکنجه و اعدام برای همین «اسلام» مجاهدین. برای همین
«مجاهدین»، و با همین «رهبری».
البته، یک «نیم درصدی» هایی هم بودند
که در روز اول گفتند که باید راه بهتری جست. متاسفانه چیزی نگذشت که برخی از همان
نیم درصدی ها جذب همین «مجاهدین» با همین «رهبری» شدند، و با همین «اسلامیون» عقد
اخوت خواندند و شورای ملی مقاومت را تأسیس کردند.
خیلی ها این جذب به مجاهدین را از زرنگی مجاهدین می دانند. برخی آن را از تیز هوشی رهبر مجاهدین می دانند. برخی می گویند که «جوّ» آنها را مجبور کرد، برخی می گویند گول خوردیم، خام شدیم، و... خلاصه اینکه هرکس یک بهانه ای می آورد. اما هیچکس نمی گوید، و یا نمی پرسد که «مگر عقل نداشتی؟» یک عمر از اینها دفاع می کردی، یک عمر در تمام آکسیون های آنها سخنرانی می کردی، یک عمر در نشریه ایرانزمین قلمفرسایی می کردی، یک عمر برای آنها شعر سرودی و آهنگ ساختی، اما یک لحظه تأمل نکردی و از خود نپرسیدی که با «خطر مجاهدین» چه باید کرد؟
از همان روز اول که با مجاهدین آشنا
شدم، رک و پوست کنده به آنها گفتم «با این اخلاق و فرهنگ، خیلی مشکل دارید، و من
نیستم»، اما اضافه کردم که «فرزند خلق هستید و تا آخر سرنگونی و تا روزی که خواهان
سرنگونی هستید، فرزند خلق می مانید». به آنها به روشنی گفتم که ارتش آزادیبخش
جوابگو نیست، اما فرزند خلق هستید. به آنها گفتم «اشتباه محاسبه» بسیار داشته اید،
اما فرزند خلق هستید. به زبانی ساده، از همان روز اول راه و رسم خود را از آنها
جدا کردم، ولی احترام به آنها، به زندانیان سیاسی آنها، و به جانباختگان آنها را
هرگز، و بخاطر زد و خورد سیاسی، از یاد نبردم. انقلاب ایدئولوژیکی درونی آنها را
قبول نداشتم، و ندارم، اما هرگز به آنها تهمت «زنباره» نزدم. آخر، نمی شود یک روز
از «راه مریم» سخن گفت و روز بعد از «خیانت مریم» نوشت. نمی توان یک روز طراح شعار
«ایران-رجوی، رجوی-ایران» بود و روز بعد رجوی را مقصر و مسوول تمام جانباختن ها دانست.
می دانم که در منطق اسلام، می توان
خطا کرد و «توبه» کرد. می توان گفت که سی و اندی سال به خطا از مسعود رجوی تعریف
کرده ام، و امروز با این سلسله نوشتارم «توبه» می کنم. من با مفهوم «پوزش» موافقم.
اما، گام اول «توبه» و «پوزش»، بیان «خطا»های خود است. باید از خلق پوزش خواست که
چگونه این مردم ستمدیده را با شعار «رجوی - ایران» تحمیق می کردم. شعار «ایران
رجوی» پر از مشکل، اما این از حلقوم «من» در می آمد. این صدای «من» بود که آن را
جار می زد. شعار بد، رجوی بد، اما این «من» بودم که بدی را تبلیغ می کردم.
من به فرهنگ غالب بر مجاهدین بسیاری
ایراد دارم، اما برای ایراد به آنها، باید نخست با «فرهنگ غالب بر خود» مبارزه
کنم. باید پیش از همه، «خودم» را با فرهنگ کنم. اول از هرچیز، باید خودم را
«آزادیخواه» کنم. سایت دیدگاه، مطلب هر نویسنده ای را (بجز دشمن) منتشر می کرد، حتی
وقتی با تمام جملات آن مخالف بود. آیا چنین فرهنگی امروز بر تمام رسانه های
سرنگونی طلب، حاکم است؟ آیا می توان به مسوول این و یا آن سایت شدیدا انتقاد داشت،
و مشاهده کرد که آن مطلب در آنجا منتشر می شود؟
چرا باید خود را «منتقد» بنامیم و به
رفتار و فرهنگ مجاهدین انتقاد کنیم، وقتیکه خودمان دقیقا همان رفتار و فرهنگی را
پیشه کرده ایم که به آن ایراد می گیریم؟ و در این سو، چرا مجاهدین باید به وزارت
«ارشاد» رژیم ایراد بگیرند، وقتی خودشان ماده الحاقی تصویب می کنند؟
خلاصه می کنم، چرا که دلی پُر دارم.
مجاهدین خلق «خطر» هستند، آری، اما
«خطر» اصلی، «من»، این «من برتر»، این خودبینی، این «من درست می گویم»است. بسی هولناکتر
از «خطر مجاهدین» است. خمینی آمد و رفت. جمهوری اسلامی هم می رود. رجوی می آید و
می رود، مجاهدین هم به همچنین، اما آنچه که می ماند «فرهنگ» جامعه است. مردم، ملت،
خلق است که می ماند و فرهنگی را که این «من»، مبلغ آن بوده، به نسل بعدی و بعدی و
بعدی منتقل می کند.
خطر اصلی، این «من» هستم. باید از
«خودم» شروع کنم. اگر من و تو و او «بی خطر» بشویم. اگر به معنی واقعی کلمه، «دموکرات»
بشویم، آنوقت است که نه خمینی می آید (هرگز نمی آید)، نه مجاهدین می آیند، و نه
فرهنگ آلوده می تواند غالب شود. یکجا شنیدم که «دموکراسی آن نیست که چه به ارمغان
می آورد، بلکه چه چیزی را می تواند بزداید».
به این دوست بسیار عزیزم می گویم، نامه
«با او چه کرده ای؟» برای زدودن است، و بر مفهوم آن دو باره تأکید می کنم، حتی اگر
عزیزترین دوستانم را از دست بدهم.
علی ناظر
3 دی 1392
یک هفته ای است که هر دو
سایت دیدگاه و بحران با مشکل فنی روبرو شده است. شاید لازم باشد که در عرض یکی
دوماه آینده، هم صفحه بندی ها و شکل، و هم آدرس آن عوض شود. فعلا شرکت سرویس دهنده
در تلاش رفع مشکل است. در صورت بروز اشکال جدی، و تا ایجاد سیستم جدید، مطالب در
آدرس وبلاگ شخصی «چپ و راست» و فیس بوک منتشر خواهند شد. فعلا در حال بازسازی
وبلاگ «چپ و راست» هستم. http://chaporast.blogspot.co.uk