۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

جهان در آستانه جنگ جهانی سوم(مصاحبه با پروفسور هانتینگتون)

[موعود 12 فروردین 1384]

مصاحبه با پروفسور ساموئل هانتينگتون، درباره هراس او از رويارويى تمدنها و نقاط ضعف غرب
مترجم: ق. طولانى

اشاره: با نزديك شدن به پايان هزاره‌‌سوم، نظريات آينده پژوهانه مختلفى‌‌از سوى انديشمندان ابراز شده است. برخى از اين نظريات قرن آينده را قرن‌‌صلح و تفاهم جهانى يا رسيدن به‌‌نقطه مشتركى همچون عقلانيت ودمكراسى ليبرال دانسته‌‌اند. اما، برخى‌‌ديگر «آينده‌‌اى ديگرگونه‌‌» را به‌‌تصوير مى‌‌كشند. در نظر آنان‌‌فرارسيدن آينده به معناى تقابل ميان‌‌حوزه‌‌هاى تمدنى و دينى است‌‌«ساموئل هانتيگتون‌‌» انديشمندى‌‌است‌‌به طور مشخص در كتاب‌‌«برخورد تمدنها» به اين موضوع‌‌اشاره مى‌‌كند.
از آنجا كه مباحث مربوط به‌‌آينده‌‌پژوهى در حوزه‌‌هاى مختلف‌‌دينى و فرهنگى در شماره‌‌هاى گذشته‌‌«موعود» پيگيرى شده است; در اين‌‌شماره نيز گفتگوى مجله اشپيگل با«ساموئل هانتيگتون‌‌» -بدون هرگونه‌‌داورى در اين باره تقديم خوانندگان‌‌عزيز مى‌‌شود.

اشپيگل: پروفسور هانتينگتون،در كتاب تازه شما، بحران بزرگ وگسترده جهانى اين چنين آغازمى‌‌شود: چين، كه هر روز بيشتر به‌‌توان اقتصادى و نظامى خود آگاه‌‌مى‌‌شود براى دستيابى به مخازن‌‌عظيم نفتى فلات قاره‌‌اى به كشورهمسايه خود ويتنام حمله مى‌‌كند.هانوى از واشنگتن تقاصاى كمك‌‌مى‌‌نمايد; در اين شرايط يكى از معدودناوهاى هواپيمابر آمريكا، كه در منطقه‌‌باقى مانده‌‌اند، براى مقابله با حمله‌‌چين وارد عمل مى‌‌شود...

هانتينگتون: ... اما ژاپن اعلام‌‌بى‌‌طرفى مى‌‌كند و به آمريكا اجازه‌‌نمى‌‌دهد از پايگاههاى نظامى خاوردور اين كشور استفاده كند.زيردريايى‌‌هاى پكن خسارات سنگينى‌‌به كشتيهاى ما وارد مى‌‌آورند. در آغازاين درگيرى نظامى در سناريوى من‌‌محدود باقى مى‌‌ماند، زيرا هم چين وهم ايالات متحده آمريكا مى‌‌دانند كه‌‌موشكهاى آنها قابليت‌‌حمل سلاحهاى‌‌هسته‌‌اى را تا خاك دشمن دارند.

اشپيگل: در چنين شرايطى‌‌آمريكاييها مى‌‌پرسند، چرا آنها بايد به‌‌خاطر درگيريهاى خاور دور چنين‌‌خطراتى را به جان بخرند؟

هانتينگتون: افكار عمومى‌‌آمريكا، اين جنگ را جنگ خودنمى‌‌داند. نقاط ضعف غرب بتدريج‌‌اثرات سوء خود را در كشورهاى‌‌بزرگتر و داراى فرهنگهاى ديگربرجاى مى‌‌گذارد. هند با سوء استفاده‌‌از دخالت قدرتهاى بزرگ به دشمن‌‌ديرينه خود يعنى پاكستان حمله‌‌مى‌‌كند، يك موج گسترده ضد غربى‌‌جوامع مسلمان را فرا مى‌‌گيرد. دولتهاى ميانه‌‌رو، عرب توسطبنيادگراها سرنگون مى‌‌شوند.

اشپيگل: اوضاع متشنج مى‌‌شود.

هانتينگتون: تهاجم گسترده‌‌اى‌‌عليه اسراييل آغاز مى‌‌شود. در اين‌‌ميان واشنگتن با نوميدى تلاش‌‌مى‌‌كند، روسيه را وارد ناتو كرده ومتحدان اروپايى خود را تشويق به‌‌مشاركت كند. با وجود تمامى‌‌تلاشهاى آمريكا، متحدان اروپايى اين‌‌كشور تنها در زمينه‌‌هاى سياسى واقتصادى آمادگى خود را براى‌‌مشاركت اعلام مى‌‌كنند و از دخالت‌‌نظامى در بحران سرباز مى‌‌زنند. دراين اوضاع و احوال ژاپن بى‌‌طرفى‌‌خود را نقض كرده و در خاور دور دركنار پكن قرار مى‌‌گيرد.

اشپيگل: آيا به اعتقاد شما جنگ‌‌جهانى اين چنين آغاز مى‌‌شود؟

هانتينگتون: چين و متحد اصلى‌‌مسلمانش يعنى ايران، براى ترساندن‌‌اروپاييها موشكهاى هسته‌‌اى را به‌‌طور پنهانى به بوسنى و الجزاير منتقل‌‌مى‌‌كنند. صربها بر اساس نقش سنتى‌‌خود به عنوان مدافعان مسيحيت، به‌‌طرف سارايوو حمله‌‌ور مى‌‌شوند و درآنجا بخشى از موشكهاى هسته‌‌اى رابه غنيمت مى‌‌گيرند. در اين هنگام به‌‌تلافى تهاجم صربها اولين بمب اتمى‌‌در اروپا منفجر مى‌‌شود. اين بمب را ازالجزاير بر روى شهر بندرى مارسى‌‌فرانسه پرتاب مى‌‌كنند.

اشپيگل: اين رويارويى جهانى‌‌تمدنها چه عاقبتى خواهد داشت؟ آيازمين به خاطر به كارگيرى سلاحهاى‌‌هسته‌‌اى نابود خواهد شد و يا يك جنگ‌‌فرسايشى به مرور زمان طرف‌‌هاى‌‌درگير را فرسوده و ناتوان مى‌‌كند...

هانتينگتون: ... به هر حال مركزسياست جهانى از كشورهاى شمال به‌‌ارودى جنوب منتقل مى‌‌شود; يعنى به‌‌كشورهاى جنوب شرقى آسيا وآمريكاى لاتين كه بسرعت در حال‌‌رشد هستند. در هر صورت چنين‌‌تحولاتى نتايج‌‌بسيار مخربى براى‌‌ايالات متحده و اروپا به همراه خواهدداشت.

اشپيگل: از كتاب شما چنين‌‌برمى‌‌آيد، كه جهان در آستانه يك هرج‌‌و مرج و آشفتگى گسترده قرار دارد.

هانتينگتون: البته من ادعانمى‌‌كنم، تمام اين چيزهايى كه نوشتم‌‌دقيقا اتفاق مى‌‌افتد، احتمال وقوع چنين‌‌درگيرى‌‌هايى در سطح جهان بسياركم است، اما غير ممكن نيست; امامنطقى‌‌ترين و در عين حال گنگ‌‌ترين‌‌بخش اين سناريو، همان علت آغازجنگ است: يعنى حمله بزرگترين‌‌كشور طلايه‌‌دار تمدن غرب به تمدن‌‌چين، كه منجر به رويارويى فرهنگ‌‌هامى‌‌شود و جهان سوم نيز دخالت‌‌گسترده‌‌اى در اين درگيرى‌‌ها خواهدداشت.

اشپيگل: شما در كتاب خود به‌‌تهديد زردى اشاره كرده‌‌ايد كه يك‌‌چين جنگ‌‌طلب و سلطه‌‌جو به همراهى‌‌يك جامعه اسلامى متخاصم براى‌‌غرب ايجاد مى‌‌كند. آيا اين بدان‌‌معناست، كه پس از فروپاشى‌‌كمونيسم نيز ما غربى‌‌ها همچنان به‌‌دشمنان جديدى نياز داريم؟ و پرسش‌‌ديگرى كه به ذهن خطور مى‌‌كند اين‌‌است كه چرا چنين دشمنانى را يك‌‌استاد سرشناس دانشگاه هاروارد،همانند شما به غرب عرضه مى‌‌كند؟

هانتينگتون: من دشمنان تازه‌‌اى‌‌براى خودمان خلق نمى‌‌كنم، اين كاربسيار احمقانه است. اينكه برخى‌‌معتقدند، من مايلم بار ديگر جنگ سردو يا حتى يك جنگ گرم ديگر روى دهد،بى‌‌پايه و اساس است. اما من اعتقادراسخ دارم كه در آينده سياست‌‌جهانى، ديگر از سوى ايدئولوژى‌‌هاى‌‌رقيب يا دولتهاى ملى و يا بلوكهاى‌‌اقتصادى تعيين نخواهد شد بلكه اين‌‌كار را فرهنگ‌‌هاى متخاصم بر عهده‌‌خواهند گرفت.

اگر قرار باشد در اين شرايط يك‌‌جنگ جهانى ديگر روى دهد، آن جنگ‌‌نبرد بين فرهنگ‌‌هاى گوناگون خواهدبود. رزم گاه‌‌ها و ميادين جنگى آينده‌‌درامتداد جبهه‌‌هاى فرهنگى قرار دارند.

اشپيگل: به اعتقاد شما در چنين‌‌شرايطى غرب در برابر بقيه جهان قرارمى‌‌گيرد. علاوه بر اين شما ادعامى‌‌كنيد كه چنين جدالى ممكن است‌‌بسيار خونبارتر و بى‌‌رحمانه‌‌تر ازتمامى نبردهاى پيشين باشد. شما دركتاب خود ايالات متحده و اروپا را ازكاهش بيشتر تسليحات بر حذرمى‌‌داريد. با اين اوصاف، چرا حمايت‌‌طرفداران گسترش تسليحات شما راشگفت‌‌زده مى‌‌كند؟

هانتينگتون: من در گذشته طرفدار كاهش تسليحات بودم، امادر شرايط فعلى معتقدم، واشنگتن‌‌بايد در زمينه از بين بردن‌‌سيستم‌‌هاى تسليحاتى خودتجديدنظر كرده و اين كار را متوقف‌‌كند. اگر من وضعيت فعلى جهان‌‌راتشريح مى‌‌كنم، بدين معنا نيست‌‌كه بخواهم از وقوع جدال و درگيرى‌‌در سطح جهان طرفدارى كنم.

اشپيگل: چه چيزى شما را اين‌‌قدر نسبت‌‌به درست‌‌بودن‌‌فرضيه‌‌هاتان مطمئن مى‌‌سازد؟

هانتينگتون: قبل از آنكه مرامورد انتقاد قرار دهيد، اجازه دهيدقدرى بيشتر درباره انديشه‌‌هايم‌‌توضيح دهم.

اشپيگل: لطفا بفرماييد.

هانتينگتون: نسخه جنگ سردبيش از چهل سال اذهان ما راتحت‌‌الشعاع قرار داده بود. در آن‌‌زمان در جهان بلوكى شامل‌‌كشورهايى نسبتا ثروتمند به‌‌رهبرى آمريكا، كه اغلب آنهاحكومت‌‌هايى دمكرات داشتند، وجودداشت كه اصطلاحا جهان آزادخوانده شد. اين دنياى آزاد با جوامع‌‌كمونيستى بلوك شوروى يا همان‌‌بلوك شرق، در عرصه‌‌هاى‌‌ايدئولوژيكى، سياسى و اقتصادى‌‌در رقابتى تنگاتنگ بود. مظاهر اين‌‌رقابت‌‌به طور عمده در مناطق تحت‌‌نفوذ اين دو قطب و در خارج ازسرزمينهاى آنها، يعنى در جهان‌‌سوم و كشورهاى فقير آسيايى، آفريقايى و آمريكاى لاتين، كه خودرا كشورهاى غير متعهد مى‌‌ناميدند،نمايان بود.

اشپيگل: اين الگوى برگرفته ازدوران جنگ سرد، گاهى ما را به‌‌اشتباه انداخته است.

هانتينگتون: بله دقيقا همين‌‌طور است، بر اين اساس بسيارى ازناظران سياسى، ايدئولوژى‌‌هاى‌‌رايج در شوروى و چين را ناديده‌‌گرفتند، زيرا به مذاق آنها خوشايندنبود. اما روى هم رفته ما در مقابل‌‌كمونيسم موضع خوبى اتخاذ كرده‌‌بوديم.

اشپيگل: اين امر سرانجام به‌‌فروپاشى كمونيسم و اتحاد جماهيرشوروى منجر شد.

هانتينگتون: حق با شماست.پس از فروپاشى شوروى مساله‌‌دستيابى به الگويى تازه بر اساس‌‌تقسيم‌‌بنديهاى روشنفكرانه براى‌‌ارايه تعريف مشخصى از قلمروسياسى جهان مطرح شد.

اشپيگل: فرانسين فوكوياما، يكى‌‌از همكاران شما، از پايان تاريخ يعنى‌‌پيروزى غرب بر بقيه جهان و عصرطلايى خبر داده است.

هانتينگتون: ... اما او پس از مدت‌‌كمى متوجه شد، كه بسيار خوشبين‌‌بوده است. عده‌‌اى ديگر ازكارشناسان به دنبال ارايه الگوهايى‌‌بر مبناى بازگشت دوباره جدال‌‌ديرينه ميان دولتهاى ملى ياقدرتهاى متخاصم قبيله‌‌اى و جهانى‌‌بودند. با وجودى كه هر كدام از اين‌‌نظريه‌‌ها چيزى براى عرضه داشتند،ولى در عين حال از كنار مساله‌‌اصلى با سهل‌‌انگارى مى‌‌گذشتند. به‌‌عبارت ديگر آنها در ارايه نظريات‌‌خود به اين نكته توجه نداشتند، كه‌‌مراكز قدرت در جهان پيوسته تغييرمى‌‌كند. هر روز كه مى‌‌گذرد غرب‌‌نقش محورى خود را در معادلات‌‌قدرت از دست مى‌‌دهد و تمدنهاى‌‌ديگر نقش مهمترى بر عهده‌‌مى‌‌گيرند.

اشپيگل: شما تمدن را چگونه‌‌تعريف مى‌‌كنيد؟

هانتيگتون: تمدن به معناى‌‌بزرگترين واحد فرهنگى است، كه‌‌انسانها در قالب آن تعريف‌‌مى‌‌شوند; زبان مشترك، تاريخ‌‌مشترك و نيازهاى مشترك‌‌مقوله‌‌هايى هستند كه جزوويژگى‌‌هاى تمدن محسوب مى‌‌شوند.تحولات سريع اجتماعى و مدرنيزه‌‌شدن اقتصاد در سطح جهان باعث‌‌مى‌‌شود، كه انسانها مشتركات‌‌تازه‌‌اى را جستجو كنند. اين پديده ازقدرت و اعتبار دولت ملى به عنوان‌‌سرچشمه و ريشه هويت انسانهامى‌‌كاهد. در اين ميان اغلب مذهب‌‌جايگاه خود را حفظ مى‌‌كند: يك‌‌شخص مى‌‌تواند نيمى فرانسوى ونيمى عرب باشد. يعنى يك دورگه‌‌باشد، اما انسان نمى‌‌تواند همزمان‌‌هم كاتوليك و هم مسلمان باشد. دراين جاست كه نقش مذهب به عنوان‌‌عاملى براى نزديك كردن انسانهاى‌‌همكيش به يكديگر، و متمايز ساختن‌‌آنها از پيروان مذاهب ديگر روشن‌‌مى‌‌شود. بر همين اساس‌‌بنيادگراهاى مسلمان، مسيحى وهندو هر روز با اقبال بيشترى‌‌روبه‌‌رو مى‌‌شوند.

اشپيگل: به نظر شما تعدادتمدنهاى مطرح جهان چقدر است؟

هانتينگتون: جهان در آينده براساس روابط متقابل ميان هفت‌‌ياهشت تمدن بزرگ شكل مى‌‌گيرد. اين‌‌تمدنها شامل تمدن غرب، اسلامى،چينى، ژاپنى، هندو، اسلاو،ارتدوكس، آمريكاى لاتين و احتمالاآفريقايى است. جبهه‌‌هاى حايل ميان‌‌اين تمدنها به عنوان مراكز بحران وخونريزى جانشين خطوط تماس‌‌ايدئولوژيكى دوران جنگ سردمى‌‌شود.

اشپيگل: اين نوع نگرش به‌‌مسايل تمدنى در جهان ممكن است‌‌خيلى خودسرانه به نظر برسد. به‌‌عنوان مثال چرا شما تمدن آمريكاى‌‌لاتين را كه تحت تاثير زبان‌‌اسپانيولى قرار دارد، جزو تمدن‌‌غرب طبقه‌‌بندى نمى‌‌كنيد؟

هانتينگتون: شما به نكته بسيارجالبى اشاره كرديد. من خود نيزدرباره آمريكاى لاتين اطمينان‌‌نداشتم. واقعيت اين است كه در اين‌‌رابطه 50 درصد حق با شماست و50 درصد با من. تمدن آمريكاى‌‌لاتين ظاهرا روابط بسيار نزديكى باتمدن غربى دارد. اما نمى‌‌توان اين دوتمدن را در چارچوب يك مدل يكسان‌‌مورد تجزيه و تحليل قرار داد.

اشپيگل: آيا مى‌‌توانيد مواردى رانام ببريد كه تئورى شما با نام‌‌«رويارويى تمدنها» صحت‌‌خود را به‌‌اثبات رسانده باشد؟

هانتينگتون: اين تئورى درستى‌‌و صحت‌‌خود را تقريبا در تمامى‌‌بحرانهاى جهانى پس از جنگ سردنشان داده است. براى نمونه مى‌‌توان‌‌به جنگ بالكان و حمله صربهاى‌‌افراطى مسيحى به مسلمانان‌‌بوسنى، جنگ چچن و نبرد روسها بامجاهدين بنيادگرا، تلاش برخى‌‌كشورهاى مسلمان و ممالك پيروآيين كنفوسيوس براى دستيابى به‌‌سلاحهاى هسته‌‌اى و همچنين جنگ‌‌تجارى ميان آمريكا و ژاپن، كه‌‌انگيزه‌‌هاى فرهنگى در آن دخيل‌‌بوده و وقوع چنين چيزى ميان اروپاو آمريكا قابل تصور نيست، اشاره‌‌كرد.

اشپيگل: مهمترين اختلافات‌‌فرهنگى كه به اعتقاد شما ممكن‌‌است منجر به جنگ شوند، كدامند؟

هانتينگتون: يكى از موارداختلافات فرهنگى را مى‌‌توان درجهان اسلام جستجو كرد. به عنوان‌‌مثال بالكان، قفقاز، آسياى ميانه،خاور ميانه، و شمال آفريقا در اين‌‌زمره مى‌‌گنجد. همچنين در جنوب‌‌شرقى آسيا ميان مسلمانان خشكه‌‌مقدس و همسايگانشان اختلافات‌‌فرهنگى وجود دارد، كه مساله‌‌جمعيت نيز بدان دامن مى‌‌زند; زيرارشد جمعيت در جوامع اسلامى‌‌روند بسيار پرشتابى دارد.

اشپيگل: آيا چنين تفاوتهاى‌‌فرهنگى خطرساز در اروپا نيزوجود دارد؟

هانتينگتون: حصار آهنين‌‌كمونيسم به واسطه ايجاد يك حفره و شكاف فرهنگى برچيده شد، پس ازپايان جنگ سرد هر روز شكاف بين‌‌اروپاى غربى مسيحى و شرق‌‌ارتدوكس و نيز اسلام عميق‌‌ترمى‌‌شود. با توجه به آنچه گفته شدمى‌‌توان گفت كه خطوط تماس دراروپا در امتداد مرزهاى مسيحيت‌‌سال 1500 بين كشورهاى بالتيك وروسيه قرار دارد و غرب اوكراين راكه داراى مذهب كاتوليك است ازشرق ارتدوكس آن متمايز كرده و ازميان رومانى مى‌‌گذرد. اين مرزبندى‌‌فرهنگى در بالكان منجر به تقسيم‌‌يوگسلاوى با عواقب بسيارخونبارى شد.

اشپيگل: آيا شما اين سخن راجدى مى‌‌گوييد، كه امكان دارد درسرتاسر اروپا در امتداد اين شكاف‌‌فرهنگى جنگ به وقوع بپيوندد؟

هانتينگتون: قدر مسلم اينكه‌‌جنگ بزرگ و فراگيرى روى نخواهدداد، اما در يوگسلاوى شاهد وقوع‌‌جنگ بوديم، صربها و آلبانيايى‌‌هاروابط خصمانه‌‌اى با هم دارند،يونان و تركيه نيز روابط شكننده‌‌اى‌‌با يكديگر دارند. هميشه فاصله واختلاف لزوما منجر به تشنج تا سرحد جنگ نمى‌‌شود، اما همواره اين‌‌احتمال وجود دارد كه اينگونه‌‌تشنجات وخيم‌‌تر شوند.

اشپيگل: شما مى‌‌نويسيد، درطول قرنها تفاوتهاى فرهنگى منجربه پيدايش جنگهاى خونينى شده‌‌است. اما با اين وجود بدترين‌‌جنگهاى شصت‌‌سال اخير در داخل‌‌تمدنها اتفاق افتاده‌‌اند. به عنوان‌‌نمونه مى‌‌توان به پاكسازى نژادى‌‌استالين، جنايات نازيها، كشتارمردم كامبوج توسط پال‌‌پوت اشاره‌‌كرد كه تمامى آنها در حقيقت نوعى‌‌جنگ عليه ملت‌‌يا فرهنگ خودى‌‌بوده‌‌اند.

هانتينگتون: تمام آنچه شما به‌‌آن اشاره كرديد در ظاهر اينگونه به‌‌نظر مى‌‌رسد. ولى در حقيقت اين‌‌حوادث محصول ايدئولوژى‌‌هاهستند، و ما در حال گذر از عصرايدئولوژى به عصرى هستيم كه درآن فرهنگها تعيين كننده هستند...

اشپيگل: با اجازه شما بايد عرض‌‌كنيم كه سخنان شما ما را قانع‌‌نمى‌‌كند. شما نظريه خود را تشريح‌‌كرديد. اكنون آيا ما اجازه داريم ازآن انتقاد كنيم؟

هانتينگتون: سعى‌‌تان را بكنيد.

اشپيگل: جنگهاى معاصر نيزريشه در تقابل تمدنى ندارند. به‌‌عنوان مثال جنگ قبيله هوتو با قبيله‌‌توتسى در رواندا، مبارزه كاتوليكهابا پروتستانها در ايرلند شمالى وجدال طالبان مسلمان و پشتو باواحدهاى مسلمان ازبكى درافغانستان را در نظر بگيريد; تمامى‌‌موارد ذكر شده حاكى از آن است كه‌‌در اغلب موارد جنگ همچنان درچارچوب يك تمدن مشخص باقى‌‌مانده است.

هانتينگتون: من ادعا نمى‌‌كنم،تمامى درگيريها و جنگهاى جهان براساس نظريه من اتفاق مى‌‌افتند. اين‌‌يك واقعيت است، كه تعداد زيادى ازجدالها در داخل تمدنها روى مى‌‌دهد.ولى اگر چنين درگيريهايى ميان چندتمدن گوناگون به وقوع بپيوندد،صلح جهانى را دستخوش خطرمى‌‌كند.

اشپيگل: آيا فكر نمى‌‌كنيد اين‌‌استثنا در نظريه شما يك قاعده‌‌باشد؟ شما جهان اسلام را دشمن‌‌متحد و يكپارچه غرب معرفى‌‌مى‌‌كنيد، در صورتى كه هرج و مرج‌‌و اختلاف در درون جهان اسلام ازهمه جاى دنيا بيشتر است. به عنوان‌‌مثال چه وجه اشتراك سياسى بين‌‌يك كشور مسلمان و در عين حال‌‌توسعه‌‌يافته و دمكرات مانند مالزى‌‌با امپراطورى روحانيون ايران وجوددارد، كه به نوبه خود با گروه طالبان‌‌مخالف است؟

هانتينگتون: من ادعا نمى‌‌كنم،كه تمامى جهان اسلام عليه غرب هم‌‌قسم شده است. من در كتابم هم ازجنگهايى كه در داخل جهان اسلام‌‌روى مى‌‌دهد و هم از جنگهايى كه‌‌مسلمانان با پيروان ساير اديان به‌‌راه مى‌‌اندازند، سخن مى‌‌گويم. تنهادر اينجا ذكر اين نمونه كافى است كه‌‌مسلمانان در جريان جنگ بوسنى‌‌مشكل مسلمانان بوسنى را مشكل‌‌خود مى‌‌دانستند.

اشپيگل: اين خيلى غيرمنصفانه‌‌است كه جنگ بالكان را با نبرد بين‌‌فرهنگها و يا يك جنگ مذهبى‌‌مقايسه كنيم; كارى كه شما انجام‌‌داده‌‌ايد. اما اجازه بدهيد از موضوع‌‌خارج نشويم. اولا در جريان جنگ‌‌بالكان از مسلمانان بوسنى آن طور كه بايد حمايت نشد; ثانيا ارسال‌‌اسلحه به بوسنى توسط كشورهاى‌‌مسلمان مانند ايران و تركيه با چراغ‌‌سبز آمريكا انجام شد.

هانتينگتون: كشورهاى‌‌مسلمان براى حمايت از مسلمانان‌‌بوسنى صدها ميليون دلار هزينه‌‌كردند، كه اين امر باعث‌‌شد توازن‌‌قوا به ضرر صربها تغيير كند.

اشپيگل: ما در اينجا يكى ازجنگهاى بزرگ پس از پايان جنگ‌‌سرد، يعنى مناقشه كويت را موردبررسى قرار مى‌‌دهيم. در جريان‌‌جنگ خليج فارس براى بيرون راندن‌‌صدام از كويت ائتلافى مركب ازكشورهاى اسلامى مانند عربستان‌‌سعودى و غرب تشكيل شد; چون‌‌جنگ كويت‌‌يك جنگ فرهنگى نبود،بلكه تنها يك نبرد كلاسيك وژئوپوليتيك بر سر مواد اوليه وحوزه‌‌هاى قدرت و نفوذ بود...

هانتينگتون: ... اما از جانب ديگرصدام حسين موفق شد، پاى اسلام‌‌را به اين جنگ باز كند. جنگ خليج‌‌فارس، صدام حسين را در بخش‌‌اعظم جهان اسلام به يك قهرمان‌‌تبديل كرده است. صفر الهولى،رييس مؤسسه مطالعات اسلامى‌‌دانشگاه ام‌‌القرى مكه، در سال 1993درباره جنگ خليج فارس گفت: اين‌‌جنگ، جنگى عليه عراق نيست، بلكه‌‌در آن غرب در برابر اسلام‌‌صف‌‌آرايى كرده است. همچنين‌‌آية‌‌الله على خامنه‌‌اى، رهبر مذهبى‌‌ايران، كينه خود را نسبت‌‌به دشمن‌‌عراقى‌‌اش فراموش كرده و نبرد باغرب را جهاد ناميد.

اشپيگل: نقاط ضعف نظريه شماهنگامى بيشتر آشكار مى‌‌شود، كه‌‌شما سعى مى‌‌كنيد، محورى متشكل‌‌از كشورهاى معتقد به آيين‌‌كنفوسيوس و جهان اسلام راتهديدى براى غرب معرفى كنيد. شمادر كتاب خود چنين پديده‌‌اى راكانون جنگهاى آينده، مى‌‌دانيد. به‌‌اعتقاد شما كشورهايى مانند چين،پاكستان و ايران چگونه مى‌‌توانند دركنار هم قرار گيرند؟

هانتينگتون: جمهورى خلق چين‌‌در آستانه تبديل شدن به يك قدرت‌‌اقتصادى و نظامى جهانى است. پكن‌‌به ايران و پاكستان تكنولوژى‌‌هسته‌‌اى فروخته است. همكارى‌‌نظامى بين مهمترين كشورهاى‌‌كنفوسيوس و مهمترين ممالك‌‌جهان اسلام را نمى‌‌توان ناديده‌‌گرفت، و اين همان چيزى است كه‌‌غرب را بشدت تهديد مى‌‌كند.

اشپيگل: معمولا تكنولوژى‌‌تسليحاتى را به كشورى‌‌مى‌‌فروشند، كه بالاترين قيمت رابپردازد. آمريكاييها نيز مدرن‌‌ترين‌‌جنگ‌‌افزارها را در اختيار عربستان‌‌سعودى قرار داده‌‌اند، بدون اينكه‌‌كسى از دوستى بين اسلام ومسيحيت‌‌حرفى زده باشد.بزرگترين نگرانى پكن در شرايطكنونى همان اسلام است. ساكنان‌‌مسلمان استان سين‌‌كيانگ، درشمال غربى چين، كه اغلب آنها ازاقوام ترك هستند، هر آن ممكن است‌‌عليه حكمرانان كمونيست چين‌‌دست‌‌به شورش بزنند.

هانتينگتون: حق با شماست،همكارى بين چين و كشورهاى‌‌مسلمان يك رابطه تاكتيكى است. امااين همكارى خطر گسترش‌‌سلاحهاى هسته‌‌اى را افزايش‌‌مى‌‌دهد. در اينجا مايلم جمله‌‌اى را ازهمكار فقيدم، آقاى توماس كوهن‌‌نقل كنم، كه مى‌‌گويد: يك نظريه تنهابايد از نظريه‌‌هاى ديگر بهتر باشد وهيچ لزومى ندارد نظريه‌‌اى بتواندهمه چيز را تشريح كند. زيرا هيچ‌‌فرضيه‌‌اى قادر به اين كار نيست. آياشما نقشه بهترى در اختيار داريد كه‌‌با كمك آن بتوانيد راه خود را درجهان امروزى بيابيد؟

اشپيگل: شما مى‌‌گوييد، تمدنهاى‌‌جهان همواره از هم فاصله مى‌‌گيرند.در حالى كه ديگران معتقدند روندجهانى شدن آنها را به هم نزديك‌‌مى‌‌سازد. اينان براى اثبات ادعاى‌‌خود برخى از مظاهر جهانى شدن رانيز ذكر مى‌‌كنند، مانند شبكه‌‌تلويزيونى ام.تى.وى، مكينتاش،مك‌‌دونالد موسيقى تند و... آياهم‌‌اكنون در جهان يك فرهنگ‌‌جهانى تحت تاثير غرب وجود ندارد؟آيا كودكان ممالك مسلمان و نيزكشورهاى كنفوسيوس شيفته‌‌ميكى‌‌موس و واكمن نيستند؟

هانتينگتون: تمامى تمدنهاى‌‌جهان مايلند خود را با شرايط تازه‌‌وفق دهند ولى اين به معناى غربى‌‌شدن فرهنگهاى غير غربى نيست. به‌‌عنوان مثال اگر روس‌‌ها كوكاكولابنوشند، به طور خودكار آمريكايى‌‌نمى‌‌شوند، و يا ما به هنگام خوردن‌‌سوشى (نوعى غذاى ژاپنى)، مانندژاپنى‌‌ها فكر نمى‌‌كنيم. در حقيقت‌‌آنان با اين كار بخشى از فرهنگ‌‌غرب را از آن جدا كرده و آن را بافرهنگ خود تلفيق مى‌‌كنند.

اشپيگل: فكر نمى‌‌كنيم، شمامنكر اين حقيقت‌‌شويد كه‌‌محصولات هاليوود و برنامه‌‌هاى‌‌تلويزيونى ديسنى، بر عادتها و طرزفكر مردم ساير نقاط جهان مانندهند يا چين نيز اثر مى‌‌گذارد.

هانتينگتون: آزادى بيان در ذات‌‌فرهنگ غرب است.

اشپيگل: آيا اين بدان معناست،كه ما بايد ديگران را مجبور كنيم كه‌‌مانند غربيها فكر كنند؟

هانتينگتون: نه! اين تصور، كه‌‌ما بايد پيروان فرهنگهاى ديگر راوادار كنيم تا نظام ارزشى ما والگوهاى سازمانى آن را بپذيرند،تصورى اشتباه و شايد غيراخلاقى‌‌است; از طرف ديگر اين كار نتايج‌‌بدى براى ما به همراه د�


× اين گفتگو با عنوان: [AtombombeUnddann die] در مجله اشپيگل، شماره‌‌48 به چاپ رسيده و ترجمه آن نيز درشماره 56 مورخ 24/9/75 مجله ترجمان‌‌منتشر شده است.



مجله موعود شماره 17
این نظریه هانتینگتون مخصوصا پس از حوادث یازده سپتامبر در آمریکا به بحث‌های فراوان درباره مناسبات جهان غرب و جهان اسلام دامن زد.
منتقدانی چون ادوارد سعید، استاد دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتاب «شرق‌شناسی»، معتقد بودند که هانتینگتون فقط نظریه «غرب در برابر بقیه جهان» را تبلیغ می‌کند.
با این حال هانتینگتون بر این نظریه خود پافشاری می‌کرد و در سال ۲۰۰۷ در مصاحبه‌ای با مجله معتبر «اسلامیکا» گفت: «من همچنان معتقدم که هویت‌های فرهنگی، دشمنی‌ها و روابط فرهنگی در مناسبات دولت‌ها نقشی مهم خواهد داشت.»
ساموئل هانتینگتون در سال ۲۰۰۴ در کتاب دیگری با عنوان «ما که هستیم؟ چالش‌های هویت ملی در آمریکا» نیز بحث و مناقشه فراوان برانگیخت. او در این کتاب استدلال می‌کند که موج مهاجران مکزیکی به ایالات متحده تهدیدی است برای هویت آمریکایی و وحدت ملی این کشور.
هانتینگتون در سال ۱۹۲۷ در شهر نیویورک به دنیا آمد و در مجموع ۱۷ کتاب به تنهایی یا با همکاری دیگران نوشت و منتشر کرد.