۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

نظریهء «نبرد فرهنگ ها» ی ساموئل هانتینگتون و سیاست های نئوامپریالیستی

[چپ و راست: گزیده شده به مناسبت درگذشت ساموئل هانتینگتون]
[مداد 6 اکتبر 2007]

آینده ای که ساموئل هانتینگتون در رسالهء معروفش «نبرد فرهنگ ها » پیش بینی می کند، آینده ای ست توأم با تباهی. به نظر او در قرن بیست و یکم میان مسلمانان و مسیحیان جنگ های مذهبی خونین درخواهد گرفت. بسیاری از طرفداران این نظریه یازدهم سپتامبر و اشغال نظامی عراق را درآمدی بر جنگ های مذهبی آتی در نظر می گیرند و این دو واقعه را نشانه هایی از درستی نظریهء هانتینگتون می پندارند.


رسالهء «نبرد فرهنگ ها» ی هانتینگتون پیش از واقعهء یازدهم سپتامبر کتابی بود فراموش شده. اما پس از این واقعه در صدر کتاب های پرفروش قرار گرفت. هانتینگتون در این رساله پیش بینی کرده بود که دو تمدن غرب و اسلام در قرن بیست و یکم با هم درگیر خواهند شد و نزاع هایی فرهنگی میان این دو تمدن درخواهد گرفت. به این دلیل در باور او از طریق گفت و گو نمی توان این گونه نزاع ها را از میان برداشت، سرانجام کار به جنگ و خونریزی خواهد کشید. نکته اما اینجاست که این گونه درگیری ها در نطفه مذهبی ست.

هانتینگتون در رساله اش یادآور می شود که در غرب یک پلورالیسم مسیحی حکمفرماست و مذهب و سیاست از هم منفک هستند. جدایی مذهب از سیاست دستاورد نبردهایی خونین است که با نهضت رفرماسیون آغاز شد و سرانجام به شکست تئوکراسی مسیحی و جدایی سیاست از مذهب انجامید. از آن پس کاتولیسم و پروتستانتیسم ناگزیر بودند که بیاموزند بدون دخالت در امور سیاسی به حیات خود ادامه دهند، با این هدف که در کنار سیاست قرار گیرند و به آن مشروعیت دهند. به یک معنا رهایی مذهب از سیاست به رهایی سیاست از مذهب انجامید.
نهضت های ضداستعماری و استقلال طلبانه در نیمهء دوم قرن بیستم همراه با مهاجرت نیروی کار سبب شد که در جوامع غربی ساختار مذهبی دگرگون شود. در متن پلورالیسم مسیحی ناگهان از بیرون اسلام در این ساختار اجتماعی جای گرفت. با پشتوانهء سیادت مسلمانان بر اسپانیا و سیادت عثمانی بر کشورهای بالکان، اسلام هم مانند یهودیت یکی از مهم ترین مؤلفه های فرهنگی در جهان غرب بود. به نظر این نظریه پرداز اسلام در جوامع غربی به سه شکل حضور دارد: اسلام هندی در انگلستان، اسلام آفریقایی در فرانسه و اسلام ترک در آلمان. از این نظر اسلام هم مانند مسیحیت اشکال گوناگون دارد. البته از منظر مسیحی و از منظر جامعهء سکولار تنوع اسلام و قرائت های گوناگون از آن می تواند منشأ نزاع ها و درگیری های مذهبی باشد. خطر درگیری هنگامی افزایش می یابد که بنیادگرایی مذهبی، نیروهای مذهبی را تقویت کند. بنیادگرایی البته الزاماً به معنای قرائت اصیل از مذهب و رجعت به ریشه ها نیست، بلکه بیش از هر چیز هدف آن از میان بردن جدایی سیاست از مذهب و سیاسی کردن مذهب است. این بود خلاصه ای از نظریهء هانتینگتون.پیامدها:

1- نیروهای دست راستی و مخالفان مهاجران در نفی جامعهء چندفرهنگی اغلب به نظریهء هانتینگتون استناد می کنند
2- محافظه کاران دست راستی امریکا و جنگ طلبان این کشور با استفاده از نظریهء هانتینگتون تجاوز نظامی به کشورهای اسلامی در جهت پیشبرد اهداف نئوامپریالیستی خود را مشروعیت می دهند و برای آن دلایل علمی و فرهنگی می تراشند.
3- بنیادگرایان غربی که رؤیای یک جامعهء همگون را در سر می پرورانند با استناد به نظریهء هانتینگتون امکانات مدنی و شهروندی را از کارگران مهاجر مسلمان سلب می کنند. آنگاه که در اثر این تضعییقات و تبعیضات نژادی و مذهبی کار بالا بگیرد، به نظریهء هانتینگتون اشاره و استناد می کنند و بدین ترتیب اهداف استعمارگرایانهء خود را تحت پوشش فرهنگ قرار می دهند.
4- بنیادگرایی مذهبی در کشورهای اسلامی تقویت می شود و دستاویز تجاوز نظامی به این کشورها قرار می گیرد
5- مهاجران مسلمان از حداقل امکانات مدنی همچنان بی بهره می مانند
6- صهیونیست ها از درگیری مستقیم غرب با کشورهای مسلمان بهره مند می شوند و بدون آن که ناگزیر باشند در این درگیری ها به طور مستقیم شرکت کنند، اقتصاد خود را توسعه می دهند

سرانجام:
تجاوز نظامی به عراق و افغانستان، شورش جوانان عرب در حومهء پاریس، بحران کاریکاتورها را باید در این متن دید و ارزیابی کرد.