۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

66 سال پس از سخنراني‌ جوزف گوبلز؛ تمام ملت تنها به فكر جنگي سخت است

[اعتماد ملی، 30 بهمن 1387]

آرش عزيزي


در بحث‌هاي بسياري، از قديم‌الا‌يام، صحبت از فاصله‌<حرف و عمل> شده است. <حرافان>، از جمله قلم به دستان و روشنفكران و...، را به باد انتقاد مي‌گيرند كه <اهل عمل نيستند> و تنها حرف مي‌زنند و لا‌جرم تغييري به‌وجود نمي‌آورند. ‌

خوانندگان آثار كلا‌سيك به ياد مي‌آورند كه دن كيشوت در يكي از بخش‌هاي كتاب پاي منبر مفصلي در اين مورد مي‌رود و <اهل شمشير> را مي‌ستايد و <اهل قلم>‌را سرزنش مي‌كند كه اهل عمل و تغيير نيست. در دوران مدرن، اين حرف را حتي به سياستمداران هم تعميم مي‌دهند و گاهي مي‌گويند آنها ظاهرا فقط <حرف> مي‌زنند و عمل نمي‌كنند. اما لحظات بسياري در تاريخ داريم كه همين حرف زدن‌ها بزرگ‌ترين اعمال بوده و به بيشترين تغييرات منجر شده است. در اينجا است كه كلا‌م از اول به منظور ايجاد تغيير فوري طراحي مي‌شود و مي‌تواند حتي روند تاريخ و نوع بشر را تغيير دهد.

درست 66 سال پيش، در 18 فوريه‌1943، سخنراني در استاديوم ورزش اسپورتپالا‌ست در برلين پاي ميكروفن رفت با اين اميد كه سخنانش بتواند تاريخ جهان را عوض كند و بعيد نمي‌بود كه چنين باشد. سخنران، جوزف گوبلز، وزير تبليغات آلمان نازي بود. گوبلز از نزديك‌ترين‌ها به هيتلر در حزب نازي بود كه از تندپيچ‌هاي متعدد سياسي جان سالم به در برده بود و وفاداري‌اش به پيشوا را ثابت كرده بود. او نه‌تنها وقتي خود پشت ميكروفن مي‌رفت، آلمان را تكان مي‌داد كه مغز متفكر سخنراني‌هاي ارعاب‌انگيز هيتلر نيز بود. او فقط وزير تبليغات و روشنگري رايش سوم نبود، بلكه مغز متفكر دستگاه عظيمي بود كه توانست مردم آلمان را براي يكي دو دهه‌سياه،‌مسخ كند و پشت سياست‌هاي ضدانساني نازي‌ها بكشاند. گوبلز تا پيش از سخنراني اسپورتپالا‌ست موفقيت‌هاي بسياري به خود ديده بود. آن ‌روزها كه رهبر نيروهاي حزب در برلين بود با نيروهاي تبليغاتي خود، بيش از كمك شبه‌نظاميان اس.آ، احزاب سوسياليست و كمونيست محلي را به چالش كشيده بود و در تمام روزهاي سخت با حزب پيش آمده بود و وقتي حزب نازي در سال 1933 به قدرت رسيد، گوبلز به آرزوي خود رسيده بود. حالا‌ او تمام منابع مورد نياز را در خدمت داشت تا ملتي را مسخ كند؛ كتاب‌ها آتش زده بود، يهودي‌ها كشته بود و ملتي و جهاني را به جنگ تمام‌عياري برده بود كه خود مي‌خواست.

اما اوضاع در فوريه‌1943 ديگر آنقدرها خوب پيش نمي‌رفت. پيروزي‌هاي سريع و خيره‌كننده‌نازي‌ها در اوايل جنگ داشت برمي‌گشت و به شكست تبديل مي‌شد. گوبلز مي‌دانست كه بايد جلو بيايد و ملت را دوباره بسيج و مسخ‌تر از پيش كند وگر نه، رايش سومي كه قرار است هزار سال طول بكشد نمي‌تواند سالگرد يازده سالگي خود را هم جشن بگيرد. خود او مي‌گفت <دوهزار سال تاريخ غرب در خطر است.> بياييد به جنگ جهاني دوم سري بزنيم و ببينيم در آن زمان توازن قوا به چه شكل بود.

جنگ جهاني دوم:‌فوريه‌1943

نازي‌ها جنگ را با پيروزي‌هاي خيره‌كننده آغاز كردند. در مدتي كم فرانسه را اشغال كردند و در بخشي از آن دولت نمايشي <فرانسه‌ويشي> را سرپا كردند. از شرق به خاك روسيه زدند و چون تندر به درون اين كشور پيش مي‌رفتند. در شمال آفريقا، روباه‌هاي نازي مي‌رفتند كه عصر جديدي رقم زنند. اما در سال 1943 اوضاع به هيچ‌وجه به نفع نازي‌ها نبود.

دو ماه قبل، فرانسوا دارلا‌ن، رهبر فرانسه ويشي، را به قتل رسانده بودند. كمتر از دو هفته قبل،‌يعني در روز 2 فوريه، نبرد استالينگراد به نفع شوروي به پايان رسيده بود. نازي‌ها پس از ماه‌هاي محاصره با مقاومت دلا‌ورانه‌مردم روسيه مواجه شدند و در روز 2 فوريه‌فيلد مارشال پائولوس خود را به ارتش سرخ شوروي تسليم كرد. اغراق نكرده‌ايم اگر بگوييم شرايط زندگي امروز ما در اوايل قرن بيست‌ويكم تحت تاثير آن نبرد حياتي در استالينگراد است. ارتش شوروي پس از پيروزي در استالينگراد، دشمن را مدام خانه به خانه عقب رانده بود و به سمت بيرون كردن كامل نازي‌ها پيش مي‌رفت. 8 فوريه، كورسك را پس گرفتند. 14 فوريه، روستوف و بالا‌خره 16 فوريه، دو روز قبل از سخنراني گوبلز، خاركيف را. وضع در آفريقا هم بهتر از اين نبود. نيروهاي نازي‌هاي در آفريقا تحت رهبري فيلد مارشال افسانه‌اي، اروين رومل، پس از پيروزي‌هاي اوليه شروع به عقب‌نشيني كرده بودند. به‌خصوص كه متفقين در اوايل آن‌سال‌كشتي‌هايي كه منابع نازي‌ها را به تريپولي مي‌برد، غرق كرده بودند. ‌

مدت كمي پيش از سخنراني گوبلز، كنفرانس كازابلا‌نكا برگزار شده بود. فرانكلين روزولت و وينستون چرچيل، رهبران آمريكا و انگليس، در شمال آفريقا گرد آمدند و خواستار تسليم بي‌قيد و شرط نازي‌ها شدند.

براي مردمي كه در آن روزگار زندگي مي‌كردند، كار هنوز تمام‌شده تلقي نمي‌شد. تمام جهان در هراس بود. كابوس نازي را به چشم ديده بودند و ماليخولياي كشتار جنگ چهار سال بود كه جهان را دربر گرفته بود. شكست‌هاي اوليه‌ نازي‌ها داستان را تمام نكرده بود. آيا جهان از كابوس نازي خلا‌ص مي‌شد؟ اين داستان دلهره‌آور هر روز در قلب‌هاي مردم جهان تكرار و هر روز هر خبر جديد با دقت دنبال مي‌شد.

نازي‌ها در جواب به اين شكست‌ها ساكت ننشسته بودند. آدولف هيتلر اقدامات اوليه‌اي را آغاز كرد كه به بسيج كل آلمان مي‌انجاميد. در 2 فوريه، پس از شكست در استالينگراد، 100 هزار رستوران و باشگاه را تعطيل كردند تا مردم بيشتر به جنگ كمك كنند. حالا‌ نوبت گوبلز بود كه در اين آوردگاه حياتي به صحنه‌تاريخ بيايد و سعي كند ملتش را به سوي <جنگ تمام و كمال> بيشتر سوق دهد. بايد كل دنيا درگير جنگ مي‌شد و ويران مي‌شد و مي‌سوخت تا از دلش،‌رايش سوم پيروز بيرون بيايد. سخنراني اسپورتپالا‌ست در چنين جوي ايراد مي‌شد.

جنگ تمام‌عيار

گوبلز تمام سناريوي روز 18 فوريه‌1943 را به دقت انتخاب كرده بود. مخاطبان عظيمي در استاديوم اسپورتپالا‌ست شهر برلين براي سخنراني وزير تبليغات جمع شده بودند اما تك‌تك آنها انتخاب شده بودند تا تصويري يكپارچه از آلماني داده شود كه آماده‌جنگي تمام‌عيار است. آنچه در پيامد به معروف‌ترين سخنراني گوبلز بدل شد، گرچه خوشبختانه به هدف خود يعني تعويض موج جنگ نرسيد.

گوبلز در سخنراني مدعي بود مردم <از تمام طبقات و مشاغل( >از جمله <سربازان، دكتران، دانشمندان، هنرمندان، مهندسان و معماران، معلمان، يقه‌سفيد‌ها)>‌آمده‌اند اما همه‌جهان مي‌دانست كه تبليغات‌چي مكار مخاطبان خود را به دقت انتخاب كرده است. گوبلز در سخنراني خود پرشورانه مي‌گفت كه نشريات انگليسي‌مي‌گويند مردم آلمان جنگ تمام‌عيار نمي‌خواهند و سپس از مردم حاضر 10 سوال پرسيد كه جواب به تمام آنها <بله> بلند بالا‌يي از مخاطبان بود. سوال اول مهم‌ترين سوال بود: <ازتان مي‌پرسم جنگي تمام‌عيار مي‌خواهيد؟> صداي يكنواخت <بله> با سلا‌م معروف نازي‌ها همراه مي‌شد و به همراه دستان خود گوبلز كه در هوا تكان مي‌خورد ملتي را مسخ كرد. گوبلز مي‌گفت هيچ فرد آلماني به فكر سازش نيست و <تمام ملت تنها به فكر جنگي سخت است.> گوبلز مكار صحنه‌سخنراني را نيز چون كارگردان ماهر تئاتر چيده بود؛‌مردم همه زير شعار بزرگ آلماني بودند: <جنگ تمام‌عيار - كوتاه‌ترين جنگ> و پرچم‌ها و صليب‌هاي نازي همه‌جا را پر كرده بود. پس از سخنراني، سرود ملي آلمان نواخته شد و نواي <آلمان بالا‌تر از همه> گويي نشان از ايستادگي پيشوا و نازي‌ها بود.

جزئيات سخنراني

اما گوبلز در اين سخنراني چه گفت؟ او چه <كلا‌مي> را انتخاب كرده بود كه بتواند به <عمل> منجر شود؟ عملي آنقدر بزرگ كه جريان جنگ را و به همراه آن جريان تاريخ را عوض كند؟ ناسزا گفتن به يهودي‌ها، چهار سال پس از آغاز جنگ، براي بسيج مردم خانمان‌سوخته‌آلمان كافي نبود. ‌

نفس لزوم اين سخنراني به اين معنا بود كه آلمان براي اولين بار حاضر است اعتراف كند خطرهايي جدي پيش‌رو دارد. حال كه گوبلز حاضر به اين اعتراف شده بود مي‌خواست هر چه در توان دارد به كار گيرد تا مردم آلمان را به ادامه‌راه سخت هموار كند. او براي اين كار دست به سه استدلا‌ل زد:

1-‌ورماخت، ارتش آلمان،‌بايد در جبهه‌شرق پيروز شود. شكست آلمان در جبهه‌ شرق پايان كار است چرا كه شيطان بلشويسم، رايش آلمان را تسخير مي‌كند و سپس طولي نمي‌كشد كه تمام اروپا سقوط مي‌كند. كمونيست‌ها هميشه بعد از يهودي‌ها دومين دشمن بزرگ نازي‌ها بودند و در اينجا گوبلز مي‌خواست مردم را از آنها بترساند.

2-‌استدلا‌ل دوم اين بود كه اگر قرار است اروپا نجات پيدا كند تنها ورماخت، مردم آلمان و دولت‌هاي محور قدرت اين كار را دارند. گوبلز مي‌خواست به مردم بگويد راه سومي نيست؛ پيروزي آلمان يا بلشويسم جهاني.

3-‌و البته نازي‌ها وقتي نداشتند و اين سومين نكته‌مهم گوبلز بود. آلمان در خطر فوري است! بايد سريع و قاطع عمل كرد، وگرنه دير مي‌شود.

گوبلز صحبتش را با اين گفته تمام كرد كه <دو هزار سال تاريخ غرب در خطر است> و باز هم ايراد مشكلا‌ت آلمان را به گردن يهودي‌ها انداخت. او بسيج وسيع شوروي‌ها را هشدار داد. آن را <شيطاني> خواند و گفت: <ما نمي‌توانيم بر خطر بلشويسم فائق آييم مگر شيوه‌هايي همسنگ، اگرچه نه همسان به كار ببنديم و جنگي تمام‌‌عيار به راه اندازيم.> او سپس به قوانيني كه مردم آلمان را به رياضت كشيده بود پرداخت و آنها را اقداماتي موقتي و ضروري خواند.

سخنراني با اين كلمات تمام شد: <اكنون مردم برخيزيد و بگذاريد توفان، رها شود>!

تاثيرات سخنراني اسپورتپالا‌ست

سخنراني اسپورتپالا‌ست برلين را معروف‌ترين سخنراني اين معروف‌ترين سخنران در قرن بيستم به شمار مي‌آورند. نازي‌ها البته حدود دو سال پس از اين سخنراني تسليم شدند و شكست خوردند. اما از زاويه‌دقيق‌تر تاريخي - سياسي مي‌توانيم به تاثيرات مهم اين سخنراني پي ببريم. در سال 1943 آلمان‌ها به كلي رو به شكست مي‌رفتند و بعيد نبود كه بدون كارزاري كه گوبلز به راه انداخت جنگ زودتر از اينها تمام شود و هزاران نفر ديگر كشته نمي‌شدند. سخنان گوبلز تنها رو به مردم آلمان و مردم غرب نبود بلكه يك مخاطب مهم آن خود هيتلر بود. گوبلز مي‌خواست اينگونه به پيشوا ثابت كند كه مردم طرفدار پر و پا قرص او و جنگ هستند و بايد قدرت‌هاي اقتصادي بيشتري به دست او داده شود تا بتواند مردم را بيشتر بسيج كند.

با شكست اين آخرين تلا‌ش آلمان براي فتح جنگ جهاني دوم، ستاره‌‌اقبال نازي‌ها رو به افول گذاشت و بختك شوم نازيسم دست از سر جهان برداشت. بانيان اين هيولا‌ تا آخرين لحظه‌حيات دست به جنايت زدند. گوبلز در آخرين ساعات زندگي از همسرش، ماگدا، خواست پنج كودك‌شان را به قتل برساند و سپس خود به همراه همسرش خودكشي كردند. او تا آخرين ساعات در برلين نزديك به پيشواي مخوف خود باقي مانده بود و درواقع دومين فردي بود كه به پيشوايي رايش سوم رسيد؛ گرچه براي يك روز. رايش سومي كه قرار بود هزار سال طول بكشد ظرف 12 سال نابود شد تا بشريت ببيند كه سياه‌ترين كابوس‌ها نيز به اميد يك دنياي بهتر كنار مي‌روند.

آخرين قطعه‌سخنراني

<ما همه فرزندان مردم‌مان هستيم و در اين خطيرترين ساعت تاريخ ملي‌مان گرد هم آمده‌ايم. ما به شما وعده مي‌دهيم، به جبهه وعده مي‌دهيم، به پيشوا وعده مي‌دهيم كه دست در دست هم‌ميهن‌مان را به نيرويي تبديل مي‌كنيم كه پيشوا و سربازان جنگنده‌اش بتوانند تمام و كمال و با خيال راحت به آن اتكا كنند. ما سوگند مي‌خوريم كه هر آنچه از زندگي و كارمان بر مي‌آيد براي پيروزي انجام دهيم. قلب‌مان را پر از شور سياسي مي‌كنيم و آن را به شعله‌هميشه سوزاني روشن مي‌كنيم كه در مبارزه‌هاي بزرگ حزب و دولت جرقه خورد. در هيچ كجاي اين جنگ طعمه‌عينيت غلط و متناقضي كه ملت آلمان را در سراسر تاريخش به اين همه بدبختي كشانده، نمي‌شويم. ‌

جنگ كه شروع شد چشم ما فقط به ملت بود. هر چه در راه مبارزه‌ملت براي حيات باشد خوب است و بايد تشويق شود. هر چه به مبارزه‌اش براي حيات لطمه مي‌زند بد است و بايد حذف شود و بيرون انداخته شود. با قلبي سوزان و سري روشن بر مشكلا‌ت عمده‌اين مرحله از جنگ غلبه مي‌كنيم. ما در راه پيروزي نهايي هستيم. اين پيروزي بر پايه‌ايمان ما به پيشوا است.

امروز من بار ديگر به يادتان مي‌آورم كه كل ملت سرباز است. پيشوا از ما انتظار دارد كاري كنيم كه هر چه قبلا‌ كرديم هيچ به نظر بيايد. ما نمي‌خواهيم خواست او را اجرا نكنيم. ما به او مغروريم و او نيز بايد به ما مغرور باشد. ‌

بحران‌هاي بزرگ و بالا‌ و پايين‌هاي زندگي كشور نشان مي‌دهد مردان و زنان واقعي كيستند. ما ديگر حق نداريم از جنس ضعيف صحبت كنيم چرا كه هر دو جنس همانقدر مصممند و قدرت معنوي نشان مي‌دهند. ملت آماده‌همه چيز هست. پيشوا رهبري كرده و ما راهش را دنبال مي‌كنيم. در اين ساعت انديشه و تفكر ملي ما محكم و استوار به پيروزي ايمان داريم. آن را پيش روي خود مي‌بينيم و تنها بايد به آن دست ببريم. بايد همه چيز را وقف آن كنيم. اين وظيفه امروز ما است. بگذار شعارمان باشد: اكنون، مردم به پا خيزيد و بگذاريد توفان، رها شود>!