[چپ و راست، دریافتی 4 اسفند 1387]
عباس رحمتی
ده روز قبل از 22 بهمن خمینی را با سلام و صلوات و با ایرفرانس فرانسوی و خلبانان و مهمانداران ویژه در فرودگاه مهرآباد فرود آوردند تا جانشین شاه در تهران شود و این بار نه در کاخ نیاوران و سعد آباد که در جماران خواب دیگری برای ایران دیده بودند . هنگام ورود خمینی خبرنگاری از او می پرسد ، بعد از 17 سال زندگی خارج از کشور، حال که بر می گردید ، چه احساسی دارید ؟ او که اصلا احساسی نسبت به ایران نداشت می گوید : هیچ !! و سقوط ایران از همین هیچ خمینی شروع شد ، همین هیچ ،پیچ کار خمینی بود . هیچ خمینی آنچنان ایرانی را بوجود آورد که اکنون که 30 سال از آن تاریخ می گذرد نتایج شوم آن را بیشتر می بینیم .
غربی ها تصمیم گرفته بودند شاه را از مسند قدرت بردارند ، آنها شاید ، این روزها ی تیره و تار را ایران را از قبل پیش بینی کرده بودند ، انگلیسی ها خمینی را در آستین خود پرورانده بودند تا همراه با آمریکا و با کمک جیمی کارتر از حزب دمکرات آمریکا وی را در چینن روزهایی بر سر کار بیاورند ! کارتر در سال 1979 اواخر سلطنت شاه گفته بود : « اگر لازم باشد در منطقه خاورمیانه از نیروهای نظامی استفاده می کنیم !» تشکیل کنفرانس گوادولپ ( نام جزیره ای است ) در همین رابطه بود ،اولین حرف کارتر در این کنفرانس برداشتن شاه است [1] و تمام تصمیم گیری ها از همین جزیره کوچک شروع می شود ، و اتفاقات بعدی یکی پس از دیگری به وقوع می پیوند . غربی ها که شرایط را آماده دیده بودند و از طرفی ، با حضور مردم در صحنه و با اندیشه قبلی و مطرح کردن طرح کمربند سبز آمادگی کامل را در خود می دیدند تا این اندیشه را در بهمن 1357 با اجراء در آورند . بعد ها ملاقات های سولانا سفیر آمریکایی ها با بهشتی و مهندس بازرگان (اولین نخست وزیر ایران بعد از سرنگونی رژیم پهلوی ) این مسئله را روشن تر می کرد ! البته آنها فکر نمی کردند کار شاه به این سرعت تمام شود در جای دیگر ، بازرگان گفته بود ، به امید باران بهاران بودیم ، سیل خروشان آمد و همه چیز را برد. و خمینی با حیله هایش ، سر تمام کسانی که کمک ش کرده بودند کلاه گذاشت ، در این همین رابطه بنی صدر اولین رئیس جمهور، جمهوری اسلامی، گفته بود که : خمینی به ما هم کلک زد.
اخیرا کتابی بنام A peace to end all (دیوید فرومکین) چاپ شده است که به نقش انگلیسی ها و آمریکایی ها در منطقه خاورمیانه بخصوص ایران پرداخته است در این کتاب به روشنی ، به سیاست های انگلیسی ها اشاره می کند که چگونه کشورهای تحت نفوذ عثمانی را تقسیم می کنند و اشاره ای به حرکت سید جمال الدین اسد آبادی و رفتن او به مصر و تاسیس اخوان المسلمین توسط سعید رمضان و ارتباط وی با فدائیان اسلام پرده برداشته و مورد بررسی قرارداده است ، حرکتی که انگلیسی ها از قرن 19 شروع کرده اند. آنها از شمال آفریقا تا خاورمیانه قصد نفوذ داشته اند و پان اسلامیسم فکری است که در سر انگلیسی ها خطور کرده است . و از طرفی، مقابله ای که با ملی گرائی داشته اند [2] برخورد با مصدق کبیر ، در ایران خودمان ، در همین راستای فکری است ، با این تفکر است که وی را از اریکه قدرت پایین میآورند ، حتا برای مقابله با ملی گراها و سوسیالیست ها ، آیزنهاور یک ماه بعد از کودتای 28 مرداد در کاخ سفید با سعید رمضان( رهبر اخوان المسلمین ) ملاقات می کند (سپتامبر 1953 ) مطرح شدن آیت الله کاشانی در آن مقطع و پیروی او ( کاشانی) از اخوان المسلمین و فدائیان اسلام ( شعبه ای از اخوان المسلمین ) بر اساس کدام حکم است که صورت می گیرد؟ این کتاب اشاره می کند « تا سال 1952 کاشانی با دوستی مصدق و جبهه ملی تظاهر به دوستی می کرد اما بعد از اینکه آمریکا و انگلیس بر علیه مصدق شدند کاشانی هم علیه مصدق می شود و در صف مخالفین او قرار می گیرد، از طرفی ، سازمان (CIA) سیا از قدرت کاشانی اطلاع کافی داشت و در این کتاب دائما از بر اندازی دکتر مصدق و احترام به کاشانی و رهبران این براندازی می خوانیم. بعد از این و بعد از ریشه یابی این جریانات به نقش دکتر ابراهیم یزدی اشاره دارد ، واقعا وی چه نقشی در انتقال قدرت از شاه به خمینی داشته است؟ یزدی که حدود 50 سال با دولت و نیروهای امنیتی ارتباط داشته است. راستی چرا بازرگان و یزدی در قبال سیاست های امریکا یک نوع برخورد نداشته اند ، یکی از علت هایش این بود که بازرگان با دموکرات ها ی آمریکا تمایل به کار نداشته است ! ولی یزدی تا مغز استخوان با آمریکا کار می کرده است و درحال حاضر هم در ایران از امنیت کامل بر خور دار است . و چرا و چگونه کتاب هایی که در سازمان اطلاعات ( ساواک ) بدست آمده بود به دست خمینی رسید؟ ( توسط نهضت آزادی- یزدی ) . و رساندن تمامی اطلاعات از درون ایران و مدرسه حقانی و روحانیت و... توسط یزدی به آمریکایی ها ، مسائلی است که باید ریشه یابی شود .
در طرف دیگر نقش آمریکایی ها است که باید مختصرا به آن اشاره شود . چه کسانی از کشف الاسرار خمینی اطلاع داشته اند ، چه کسانی در مقطع قیام مردم ، شعار جمهوری اسلامی را مطرح کردند ؟ چه کسانی مدرسه حقانی را بنیادگذاری کرده اند و چه کسانی می خواستند با خمینی و تفکرات مدرسه حقانی ج.ا را پایه گذاری کنند ؟ مصباح یزدی و ایت الله قدوسی و سید محمد بهشتی که مدرسه حقانی را پایه گذاری کرده اند چه کسانی بودند ؟ و رفسنجانی بهشتی چگونه با دربار شاه و آمریکا در ارتباط بود؟ و چرا بهشتی جزء اولین کسانی است که سولیوان برای ملاقات با او ، در بحبوحه قیام مردم بر می گزیند ؟ چه کسانی از این مسائل اطلاع داشته اند ؟
باید واقعیت را عمیق تر دید ، این سه نفر از مدرسه حقانی و کتاب کشف الاسرار خمینی اطلاع داشته اند 1/ " ریچارد کارتون" که نقش اساسی در کودتای 28 مرداد داشته است( فوت کرده ) 2/ جیمز بیل استاد دانسگاه در شهر تگزاس است هر دو از دوستان دکتر یزدی هستند 3/ گوئل مارک گرش ( از افراد شناخته شده سیا است که الان هم زند ه است )
در واقع مدرسه حقانی از این طریق وبا کنترل این گونه آدمها بوجود آمده است تا به دورترین نقاط ایران بروند و تا به روستاها ی ایران بروند و از طریق سینه زنی و روضه خوانی، ایدئولوژی کهنه آخوند ها را حاکم کنند اینها از طریق انگلیسی ها و آمریکایی پی گیری می شده است ، از طرفی شاه توانسته بود نیروهای چپ و مجاهدین را سرکوب و کنترل کند و جامعه را در یک مقطع ، در تاریکی مطلق فرو ببرد . اینها از ایران تحلیل های دقیقی داشتند و از حجتیه ایها و حقانی ها وحوزه علمیه و... شناخت دقیق داشتند و ابراهیم یزدی دزد چراغ بدستی بود که کمک شایان توجه ای به آنها کرده و می کند !
اینها را داشته باشیم تا برگردیم به اوضاع داخل زندان در سالهای بعد از 1354 که مشخص کننده خیلی از مسائل پشت پرده است.
در زندان های شاه چه می گذشت ؟ تا سال 1354 که آخوندها پشت سر مجاهدین نماز می خواندند، در این مقطع ، وضعیت به ناگاه وضع عوض می شود و بعد از ضربه اپورتونیست ها ، آخوند ها و گروه موتلفه از مذهبیون راست و آخوند های راست مثل رفسنجانی و...(رفسنجانی در زندان بند یک اوین به شکرالله پاک نژاد گفته بود : ما اگر به قدرت برسیم شماها ، همه را می کشیم ) و بعد از توبه کردن راست های گروه موتلفه ، فشار روی مجاهدین را زیاد کردند و اسرار به این داشتند که : روی چپی ها فشار را زیاد کنید، که این مسئله از طرف رژیم شاه دیکته شده بود ، درست از همین سالهاست که ارتباط آمریکایی ها و غرب با آخوند ها، در بند یک اوین درسال 54 روشن تر می شود و این ، با دو فتوی آغاز می شود، یکی قتل عام مجاهدین و چپ ها بود که همین شرط آزاد شدن آنها (راست های مذهبی ) از زندان شد ، و بعد از بیرون آمدن آنها از زندان است که قدرت گیری آنها شکل دیگری به خود میگیرد و در ان طرف جبهه نجف و شکل گیری قدرت و مطرح کردن خمینی، طرح ریزی می شود.
راستی چه کسانی خمینی را بر سر کار آوردند ؟ در اسنادی که در سفارت آمریکا بدست آمده بود نشانه های پررنگی از احتمال بی ثبات شدن دولت شاهنشاهی در سالهای 1350 دیده می شده ، در واقع زمانی که شاه تصمیم می گیرد در آمدهای نفتی کشور و سرعت آن را با برنامه های اقتصادی دو برابر کند ، بسیاری از کارشناسان از جمله کارشناسان سازمان برنامه و بودجه نسبت به پیامد های بی ثبات کننده چنین اقداماتی به او هشدار دادند و شاه این هشدار ها را نادیده گرفت .
دیپلمات های آمریکا در تهران از این دسته از کارشناسان بی اطلاع نبوده اند و تحلیل های مشابهی را به واشنگتن مخابره کرده بودند و مسلما کارتر رئیس جمهور وقت از شورش هایی که از اوایل 1356 بخصوص پس از مرگ مشکوک دکتر شریعتی در انگلیس( لندن) بی خبر نبوده است .به این جهت توصیف جیمی کارتر از ایران در زمستان 56 به عنوان جزیره ثبات را باید بیشتر به دلداری دادن به شاه ایران و مطمئن کردن او از سیاست آمریکا نسبت داد تا باور واقعی او به با ثبات بودن ایران آن روز! با این حال دلداری های کارتر به شاه تاثیری بر روند پر تلاطم اوضاع سیاسی ایران نکرد و دامنه فعالیت ها از ان پس ، بیش از بیش گسترش یافت و شهرهای اصلی ایران را در برگرفت . گسترش قیام مردم و ناتوانی شاه از کنترل اوضاع نگرانی شدید دولت آمریکا را در پی داشت و این نگرانی بیش از آنکه مربوط به سقوط رژیم شاه باشد ، مربوط به آلترناتیو حکومت در معرض سقوط بود .
با سرنگونی رژیم شاهنشانی ، آمریکا قاعدتا یکی از متحدان نزدیک خود را در منطقه ای حساس را از دست می داد و آمریکا نمی خواست نیروهای چپ ، قدرت را در دست بگیرند . در حقیقت سه نیروی کاملا متفاوت یعنی چپ ها، مذهبی ها و ملی گراهای سکولار برای سرنگونی رژیم شاه ائتلاف کرده بودند و اینکه کدام یک از این سه نیرو در نهایت دست بالا را پیدا کنند برای آمریکا از اهمیت بسزایی برخوردار بود .
طبیعی بود که نیروهای چپ اعم از مارکسیست ها مانند توده ای ها و چریک های فدایی خلق و یا مسلمانانی نظیر سازمان مجاهدین خلق ایران به دلیل نوع گرایش های سیاسی و یا اقتصادی آنها و احتمال هم پیمان شدنشان با اتحاد جماهیر شوروی جدی ترین منبع نگرانی آمریکا باشد ، چرا که در صورت به قدرت رسیدن آنها ، توازن جهانی در برهه ای حساس از جنگ سرد به نفع بلوک سوسیالیستی و به زیان جهان سرمایه داری به هم می خورد .(تحلیل از بی بی سی ) نیرو های مذهبی را که بنام شبکه مدنی گسترده بنام روحانیت فعالیت میکردند و برای آمریکا و انگلیس شناخته شده بودند ،فعالیت های خود علیه دولت پهلوی را گسترش داده بودند و در این مقطع آمریکا با متقاعد کردن شاه به خروج از کشور و برای جلوگیری از کودتای احتمالی راه را برای انتقال به نیروهای معتدل ابتدا ملی گرا ها و سکولارها و لبیرال ها هموار کرد [3] تا ابتدا بدین وسیله نیروهای چپ را به حاشیه براند و هم تلاش افراطیون را خنثی کند .نخست وزیری بختیار با مخالفت های گروهای چپ و نیرو های مذهبی ها مواجه شد و به صورت پروژه ای عقیم در آمد .سیاست آمریکا در این مقطع به قدرت رسیدن یک نیروی ائتلافی از نیروهای مذهبی و ملی گرا های معتدل است .آمریکا و انگلیس ، در آن زمان با شناختی دقیق که از نیروهای مذهبی داشتند از دو جهت ، از به قدرت رسیدن آخوند ها نیز بیم نداشتند ، چرا که از نگاه آنان روحانیون مخالف نظام سوسیالیستی و به شدت ضد کمونیست بودند و از همین رو ، نه فقط امکان نزدیکی با اتحاد شوروی را نداشتند بلکه می توانستند متحد بالقوه ای برای غرب باشند.
بعد از سقوط شاه ، با ائتلافی که انجام گرفت و مسیری که بیش رفت ، برنامه آنان عدم به بازی گرفتن گروهای چپ و حفظ ارتش بود . این برنامه باعث دلگرمی آمریکا بود و به همین علت آمریکا نظام جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت . آخوند ها در روزهای اول انقلاب با شعارهای معتدل بیش رفتند ولی به تدریج با قدرت گرفتن سیمای سرکوب خود را نشان دادن. این رادیکالیزم خود را در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران نشان داد اقدامی که ابتدا با انگیزه خارج کردن نیروهای ملی گرا و لیبرال از صحنه قدرت سیاسی صورت گرفت وبا همین شعار رادیکالیزم به قلع و قمع نیروهای ترقی خواه ازجمله ، مجاهدین / گروه های چپ و ملی مذهبی ها پرداخت که در شماره بعد به می پردازیم .
ادامه دارد
___________________________________________________________________________
[1] ژیسکاردستن (فرانسه) که خود در این کنفرانس حضور داشت این مسئله را بازگو کرده است !
[2] مثل قیام مهدی در سودان که خود ملی گرائی بوده ولی انگلیسی ها آن را شکست دادند .برای مقابله با احمد عربی در مصر قیام های اسلامی راه انداختند و قیام هایی بر علیه عبدالناصر که ملی گرا بود ، از طرف انگلیسی ها طرح ریزی و به اجرا درآمد .
[3] بازرگان در یکی از کتاب هایش اشاره کرده است که نهضت آزادی توسط یزدی با دولت آمریکا و حزب دموکرات رابطه داشته اند .
________________________________
پشت صحنه انقلاب ! (قسمت دوم )
در شماره قبل به ریشه یابی فعالیت ها ی غرب و حمایت آنها از ملی مذهبی ها و روحانیونی مثل خمینی و یارانش اشاره کردیم ، در آنجا نوشتیم که، آمریکا با کمک انگلیس و همراه فرانسه در کنفرانس" گوادولوپ" برای خلع ید شاه نقشه هایش را باز کرد و اعلام کرد که می خواهیم شاه را بر داریم ، و در این رابطه ابتداء آمریکا قصد داشت از ملی مذهبی ها حمایت کند ولی با وجود خمینی ترجیح داد که از هر دو گروه حمایت کند و با انتقال خمینی از عراق به پاریس موضع خود را مشخص تر کرد و بزودی از مهره های خود در این راه استفاده های لازم را کرده تا اهداف از پیش تعیین شده هرچه زودتر به نتیجه برسد ( در این رابطه کارتر اسرار داشت شاه هرچه زودتر ایران را ترک کند ) ، ابراهیم یزدی و قطب زاده در آمریکا و بنی صدر در فرانسه و بعدها بازرگان و بهشتی در ایران این ائتلاف را تکمیل کردند .
نقش مردم در این گونه قیام ها چیست ؟ دقیقا نقش مردم در این گونه قیام ها تعیین کننده است ، درست ، وقتی توده ها ی میلیونی بر علیه رژیم سلطنتی ( شاه) در خیابانها حضور یافتند ، کنفرانس" گوادلوپ "تشکیل می شود و در آنجا رئیس جمهور آمریکا اعلام می کند که می خواهیم شاه را از اریکه قدرت بر کنار کنیم و مشخص تر اینکه غربی ها آلترناتیو خود را تعیین کرده بودند و بعد به اقدامات بعدی پرداختند . ، اگر آلترناتیو رژیم پیشین نا مشخص بود و اگر توده های میلیونی به خیابانها نمی آمدند شاید با شاه کنار می آمدند، چون غربی ها هیچگاه به منافع مردم ما و کشورهای غیر خودی فکر نمی کنند، اگر غیر از این بود چرا سی سال با رژیم جمهوری اسلامی کنار آمدند ؟ چون چنین رژیمی برایشان به صرفه تر از یک حکومت مردمی است .
در واقع مسئله اصلی برای غرب منافع بیشتر است ، کدام کشور غربی را می شناسید که تا کنون قدمی را در راه بهتر شدن وضعیت اقتصادی کشورهای نفت خیز برداشته باشد ؟ آنها بدنبال نیروی کار ارزان و سرمایه بیشتر هستند .از این رو ایران هم کشوری نفت خیز است که نگاه غربی ها را به خود جلب می کند وهم در همسایگی با روسیه است از این نظر همیشه مورد توجه غربی ها بوده است ، با این دید می توان بهتر به اهداف آمریکا و انگلیس اندیشید که با سر کار آوردن آخوند ها چه اهدافی را دنبال می کنند.
بهتر است از موضوع اصلی دور نشویم ، قبل از سرنگونی رژیم پهلوی، خمینی ، شورای انقلاب[1] را تشکیل می دهد که اعضای ان کاملا مخفی بود(به گفته بازرگان تشکیل این شورا در اواخر آبان و اوایل آذر 1357 بوده است ) ولی مردم می دانستند که هسته ی اولیه اش از روحانیت تشکیل شده بود ، مطهری – بهشتی موسوی اردبیلی محمد رضا باهنر و رفسنجانی به عنوان هسته ی اولیه بودند بعد در مرحله دوم آقای طالقانی - خامنه ای مهدوی (محمد رضا ) اضافه می شوند [2]. مرحوم بازرگان می نویسد چهار بار اعضای شورای انقلاب را تغییر دادند و هر بار اکثریت اعضاء را معممین (آخوند ها ) تشکیل داده بودند .در واقع با انتخاب اولیه خمینی می توان تصور کرد که چه خوابی برای ملت دیده بود، در انتخاب اولیه اش برای تعیین حکومت اسلامی اعلام می کند که « جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر!» خمینی با چنین انتخابی شوک اولیه را به جامعه وارد کرده و بنای اولیه را کج نهاده بود . و بعد از سی سال کجی این بنا هر روز نمایان ترو قابل فهم تر می شود .
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: قانونی که فقط چند ماه بیشتر روی آن کار نشد و سردمداران رژیم مثل بهشتی محمد گیلانی و... در آن نقش اساسی داشتند که در آن قوانین زن ستیزی کوچکترین قوانین مدنی و آزادی های فردی رعایت نشده است و از همه فاجعه آمیز تر حاکمیت مطلقه ولایت فقیه که در اصل 110 آمده است ، طبق این اصل تمام قوانین (اختیارات ) باید قبل از انتخابات به تائید شورای نگهبان و دوره اول به تائید رهبری (ولایت فقیه ) برسد .،عفو یا تخفیف مجازات محکومیت در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیه رهبر می تواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را نه شخص دیگری تعویض کند. طبق همین قانون توانستند در سالهای 60 /67 ده ها هزاران مبارز و مجاهد را به جوخه های اعدام بسپارند . در جامعه ای که یک شخص می تواند تمام اختیارات را در دست داشته باشد آیا انتظار اصلاحات داشتن از چنین رژیمی ، آب در هاون کوبیدن نیست ؟
واگذاری زمین ها به دهقانان که خمینی از قبل به آن اشاره کرده بود با اینکه در قانون اساسی رژیم آمده بود نه تنها ، کوچکترین آنها اجرا نشد بلکه خیلی از زمین ها مجددا به خوان ها بازگشت داده شد و جوانانی که برای واگذاری زمین ها به دهقانان تلاش می کردند یکی بعد دیگری دستگیر و روانه زندانها شده و یا از کار بر کنار می گشتند .
جنگ بهانه ای بود برای سرکوب بیشتر : درست فردای بعد از روی کار آمدن رژیم ج. ا . در سال 1359 قبل از جنگ با دستور خمینی در امورات عراق دخالت می شود ، منظور از این کار صدور انقلاب بود که خمینی روی آن پافشاری داشت . آقای آقایی دیبا که در آن زمان یکی از نماینده گان سازمان ملل بود می گوید : « اندکی قبل از جنگ (1980) عراقی ها به ما که در ایران بودیم مرتب اخطار می کردند که دولت شما ، کارهایی انجام می دهد که بزودی باعث جنگ می شود . بعد که به دولت ایران گزارش می شود رژیم ایران به این اخطار ها اهمیت نمی داد ولی دیدیم که جنگ شروع شد ! حتا در زمان اجرای قطعنامه 598 عراق موقعیتی داشت که توانست حمله کند ولی این کار را نکرد . » خلاصه این که سازمان ملل و آمریکا دخالت در این امور را نادیده گرفت [3] این مسئله یکی از فجایعی است که متاسفانه کمتر به آن اشاره شده است !
به گفته ی شاهدان عینی(ساکنان خرمشهر ) خمینی ، قبل از جنگ برای صدور انقلاب ، با پخش کردن تبلیغات اسلامی در سراسر مرزها با هلیکوپتر بسیج شده بود، برای همین بود که خمینی از جنگ با عنوان نعمت از آن یاد کرده بود ، در آن زمان ندانستیم این کلمه خمینی از کجا ریشه می گیرد و خمینی ، چه نتیجه ای می خواهد بگیرد ! و این نعمت بعد از عملیات های برون مرزی رژیم بهتر مشخص شد و آنجا بود که خمینی شعار جنگ . جنگ تا پیروزی و جنگ . جنگ تا رفع فتنه و.. را مطرح کرد . معلوم نبود خمینی از کدام پیروزی صحبت می کند ، آیا صدها هزار نفر را به کشتن دادن و میلیون ها نفر را آواره و بی خانمان کردن ، پیروزی بود ؟ در واقع خمینی با آغاز جنگ خواب وحشتناکی برای گروه ها ی سیاسی دیده بود و اگر خواب دقت کنیم ، در زمان جنگ ، خمینی تمامی گروه های مخالف را یا سرکوب کرد و یا از کشور بیرون کرد و به کشتار های گسترده بخصوص در سالهای 60 و 1367 دست زد و مردم را تحت شدیدترین فشار ها قرار داد که هنوز هم ادامه دارد شاید این ها را خمینی پیروزی می داند ؟
شعار نه شرقی نه غربی که رژیم ، از روز اول ، مرتب تکرار می کرد ، چماقی بوده که بر سر مردم می زده ولی بعد ها دیدیم که هم شرقی شد وهم غربی ! منتهی گاهی اوقات به شرقی ها امتیاز های بیشتری داده اند ، مثل پیش فروش کردن منابع زیرزمینی و حتا پیروی از سیاست های شرقی ها در رابطه با ساختن بمب اتمی ! مثلا ، روسیه که مرتب رژیم را به افتادن در این راه تشویق میکند تا جایی بیش رفته است که حاضر شده است نیروگاه اتمی بوشهر را که سالها خاک می خورد را راه اندازی کند ، در اختیار قرار گرفتن منابع دریایی در شمال ایران ، بیش از گذشته و یا بیش فروش کردن 25 سال گاز به چین نشان از هم شرقی شدن رژیم است . وابستگی تا بن دندان به غرب و افزایش روز به روز این وابستگی به انگلیس - آلمان و ایتالیا و... و یا قتل و عام کردن مجاهدین سر سپردگی خود را به غرب ثابت کرد [4]
حکومت اسلامی مبتنی بر قرائت خمینی و تئوری ولایت فقیه و درگیریهای دانشگاه و بستن دانشگاه ها ،موضوع و دنباله بحث ماست که ادامه می آید.
___________________________________________________________________________
[1] بازرگان میگفت : طی نامه ای که به خمینی دادیم ، اول بنا بود دو هیات یا شورا تشکیل شود ، هیات مشورت (امام ) برای انتخابات و معرفی اشخاص و دیگری نمایندگی رهبری ، ولی در عمل و با مقارن آمدنش آن دو در شورای انقلاب ادغام شد .
[2] سایر اعضای شورای انقلاب عبارت بود از احمد صدر – حاج سید جوادی مهندس بازرگان – دکتر یدالله سحابی – مهندس مصطفی کتیرایی- سر لشگر قرنی – سرتیپ علی اصغر مسعودی- که بعد از سرنگونی شاه و تشکیل دولت موقت آقایان بازرگان – سحابی و کتیرایی و حاج سید جوادی و قرنی به دولت و ارتش منتقل شدند و به جای آنها حسن حبیبی و مهندس عزت سحابی و دکتر شیبانی و بنی صدر و صادق قطب زاده انتخاب شدند و در مرحله بعد ، پس از ترور مطهری آقایان میر حسین موسوی - احمد جلالی و دکتر پیمان انتخاب شدند و آقای مسعودی به کار اجرایی رفت ( از گفته های رفسنجانی جانی )
[3] از مصاحبه ها ی آقایی با VOA در تاریخ 08.02.2009
[4] خمینی با موضع ضد مصدقی اش از قبل وابستگی خود را ثابت کرده بود و دستور قتل و عام ها هم برای حفظ بقاء خود و سرسپردگی اش به غرب بود .