[چپ و راست، 10 خرداد 1388]
شورای کار
بار دیگر جناح باندهای حکومتی، زیر نام «انتخابات ریاست جمهوری» هیجاناتی مسموم برپا کردهاند. طراحان، برای ربودن سهم بیشتری از رانتهای اقتصادی و سیاسی با تعویض یا ترمیم چرخ مستعمل ماشین فرسوده دولتی، از این پیچ تا آن گذرگاه ابزار سرکوب طبقاتی را کارگزاری میکنند. جدا از این که در ایران زیر طنابهای دار حکومت ایدئولوژیک و استبداد مضاعف سرمایهداری، تناقضاتی به نام «انتخابات»، «مجلس» و... دهن کجی است به شعور و ذهن مردم، در همین حال، کمدی کنونی، میانپردههای یک تراژدی اجتماعی نیز میباشد. شورای نگهبان در ایران، از سوی «ولی فقیه»، انتصاب میشود، چهار مهره دستچین شده را از فیلتر میگذراند، این خرمهرهها که در تمامی این ۳۰ سال پیشبرندگان سیاستهای بهره کشی طبقاتی و سرکوب حکومتیان بودهاند، روی صحنه میآیند، با نمایش انتخابات نوبت به مردم میرسد که محکومان به اسارتگیرندگان خود را انتخاب کنند، مجلس اسلامی که خود از سوی شورای نگهبان و ولی فقیه برپا شده، مهرهی اصلی مورد تأیید شورای نگهبان را برمیگزیند و سرانجام، ولی فقیه است که باید به نمایندگی از «الله» مهرهی از تمامی فیلترهای حکومتی گذر کردهرا تأیید، مردود و یا برکنار کند. این روند اهانت آمیز به شعور انسان، برای دهمین بار در این سی سال جاری در خون و جنایت، پیوسته تکرار میشود. در چنین روندی است که شیاد«دوم خرداد» پس از ۸ سال فریب در هنگام سپردن جا به چرخ پنجم دیگر در سال ۸۴ اعلام کرد که او «یک تدارکاتچی» بیش نبوده است.
انتخابات!
رویارویی باندها اکنون برای تقسیم هستی جامعه و ربایش دسترنجکارگران وزحمتکشان به اوج خود رسیده است، «روحانیت» از مدرسین حوزهها گرفته تا امامان جمعه و دیگر نهادهای الیگارشیک حوزوی که انگلوار بیشترین سهم را تا کنون ربوده است منافع و جایگاه خود را در خطر میبیند. این لایهی عهد عتیقی و مزمن برآمده از مناسبات و روابط پیشا سرمایهداری، بخشی از طبقه حاکمه بورژوازی ایران را با حضور سران سپاه که با پرتاب احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ در رأس امور اجرایی، به مثابهحضور خود طبقه اقتصادی در حاکمیت، قدرت سیاسی را سنگر به سنگر اشغال میکند، به انشعاب کشانیده شده است[1]1]؛ ناطق نوری، محمد یزدی، مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی، مصطفی پورمحمدی در «جامعه روحانیت» وابسته به جناح «راست سنتی» و نیز تیولدارانی همانند مافیای خراسان - باند واعظ طبسی- و آیتاللههایی همانند ناصر مکارم شیرازی در قم از «حوزه مدرسین» از سوی دیگر و باند موتلفه که سهم بورژوازی تجاری و دلال را در انحصار داشته ، از دیگر سوی و تکنوکراتهای مونتاژکار که برای منافع اقتصادی و سیاسی خود و دلالی فروش نیروی کار ارزان و مواد کانی و اولیه برای سرمایههای جهانی سر و دست میشکنند همه و همه در این بازار مکاره به مکر آمدهاند تا کارگزار خویش را اصلحترین مجریِ مصالح نظام جا بزنند. چنین است شمای کلی «انتخابات ریاست جمهوری» در ایران.
انتخابات حتی در «جامعهمدنی»، یعنی استقرار موازین و نرمهای جوامع بورژوایی، فریبی است که در هردوره تکرار میشود تا افراد جامعه را با تبلیغات و وعدههای دروغین سرسام آوری به دست خویش فرماندهانی را برای سرکوب و استثمار خود برگزینند و هم چنان بازتولید سیادت طبقاتی قانونیت و استمرار یابد.
کارگران و زحمتکشان در ایران، سی سال تجربهی تلخ چنین روندی را بر جان و تن دارند و مانند همیشه گروهبندیهای سیاسی وابسته به جناحباندهای سرمایه، در کنار و پیرامون وابستهگان طبقاتی خویش، در پیرامون و اندرون جناح، این تهاجم را با «صیغههای» انتخاباتیمشروعیت میبخشند. از نمایندگان بورژوازی «لیبرال»- تودهایاکثریتیهای پیرو خط امامِ پیرامون میرحسین موسوی گرفته تا جارچیان دور عبای کروبی، عناصر جنایتکاری که سرکوب انقلاب فرهنگی را سامان دادند تادر کنار هم قطاران حزبالله،دفاتر تحکیم و جهاد، کمیته و بسیج و... خود در پیشبرد سیاستهای سرکوب اجتماعی نقش آنتنهای اطلاعاتی، کشف فعالیتها و پایگاههای مخفی، تعقیب و مراقبت، و دیگر اوامر حکومتی را مجری باشند همه و همه در این سی ساله به مثابهی مجریان و عاملین استثمار و سرکوب ، بار دیگر هر یک پیرامون یکی از آمرین و عاملین ردهی نخست حکومتی که سی سال پروندهجنایت علیه بشریت را زیر بغل دارند گرد آمده و جارچیان معرکه شدهاند. عوامل پیشین ساواک - حزب توده - توابان و آدم فروشانی در قماش مسئولین سازمان جوانان حزب توده - بازجوی سعیدی سیرجانی، تیمسار فردوست، نورالدین کیانوری- و... مشاور حوزه، مدرس دانشکدههای سپاه و اطلاعات، مشاور میرحسین و هنوز کادر مورد تأیید تودهایهای جناح «پیکنت» همه و همه مناسبترین ابزار اجرایی جاکمیت سرمایه را یراق میکنند تا در نقش «دُستوران» [2] حکومتی، به نوالهای نوازش یابند.[2]
برای دهمین دور و انتخاب ششمین کارگزار نیروی اجرایی حکومت سرمایه، جناح باندها هر یک مهرهی خود را به میدان فرستاده تا هر باند، بسته به منافع و سیاست خویش کلیت نظام را به شیوه خود از گرداب بحرانهای سیاسی - اقتصادی نجات داده و رهبری کند. به اعترافات سران رژیم، سخن از «فروپاشی نظام» است و بر«لبه پرتگاه» قرار گرفتن جمهوری اسلامی، این را پاسدار «سبزوار رضایی»، فریاد میکشد تا با تشیکل «دولت در سایه» یعنی دولتی غیررسمی از رفسنجانی و خاتمی و دیگر سران تشکیل داده و با ترکیبی از «اصولگرایانی» همانند دیگر شرکای احمدی نژاد، نوعی «دولت ائتلافی» مونتاژ کنند، زیرا که او «اصولگرایی» است ریشه در احکام خمینی و مکتب رفسنجانی. «شورای امنیت» رژیم و «بیت رهبری» «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، «شورای نگهبان» و تمامی آنانی که در این سی سال، همراه با سرکوب شبانه روز هرگونه اعتراض و خواستو اندیشه انسانی، در رقابت و حذف فیزیکی و تصویه بهترین یاران خویش، تداوم حاکمیت سرمایه را ساماندهی کرده و سبب ساز بقاء نظام بودهاند، در این شرایط بحران فروپاشی جهانی سرمایه، برآنند تا حکومت لبهی پرتگاه خویش را با چنگ و دندان حفظ کنند. میرحسین موسوی تجربه و تداعی کننده خط و سیاست جنگی است، پس در شرایط بحرانی، به چنین کارگزاری نیاز است. او بود که با دولت «کوپُنایسم» جنگی، کشتی شکستهی حاکمیت در دوران جنگ داخلی و جنگ هشت ساله با عراق را به ساحل کشانید و «دولت» رفسنجانی تنها آلترناتیو بانک جهانی با فریب «سازندگی» توانست دوام رژیم را در پی جام زهری که امام سرکشید، ممکن سازد و در پی یک راهبرد ۸ ساله، ضرورت «رفرم اقتصادی» را به اولویت «رفرم سیاسی» پیوند زند و آن فریب بزرگ دولت خاتمی و جارچیاناش را فراهم آورد.
دولت سیاسی مناسبات سرمایهداری در ایران میآید تا برای دهمین بار، جامعهی به ویژه نزدیک به ۴۰ میلیون کارگر و تهی دستان و زخمتکشان گرفتار در گرداب خط فقر و زیر فقر، و میلیونها تن از زنان و کودکان رنج و کار هم دوران «سازندگی»و هم ۸ سال دوران «اصلاحات» به گردهکشیدهرا به تأیید باندهای حکومتی بکشاند. در این دوران سرکوب جنبش کارگری، سرکوب جنبشهای اجتماعی، فرهنگی، اعتراضات زنان، اعتراضات دانشجویی به ویژه در تیرماه ۷۸ را تجربه کرد. زمین سوختهای که احمدی نژاد اکنون به ناچار روی دست دارد، را باید نجات داد، حفظ کلیّت نظام، محور مشترک دغدغهی تمامی جناحهایی است که ناکام از برقراری یک قدرت مشترک ومتمرکز به خرده دولتهای درگیر تبدیل شدهاند. گسترهی فرمانروایی باید به گونهای سنگربندی شود تا پاسداران حکومتی بتوانند برای دورهای دیگر لاشخوران حاکم را در شیارهای سوخته، با شلاق و یوغ استبداد مضاعف از گرده ی نیروی کار به تولید و بارآوری ارزش افزوده و سود بکشانند و نگاهبانی کنند.
فهرستی از کارنامهها
مروری بر کارنامهی هر یک از مهرههای دستچین شدهی شورای نگهبان حکومت اسلامی، نه برای افشا بلکه برای ادعانامهطبقهکارگر در انقلاب پیش روی ضروری است:
۱- میر حسین موسوی
· بنیانگزار نخستین انجمنهای اسلامی در دانشگاه ملی در نیمه دوم دهه پنجاه،
· عضو شورای مرکزی حزب فاشیستی جمهوری اسلامی، از سال ۱۳۵۷ –۱۳۶۰
· رئیس دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی ۱۳۵۸
دبیر و مدیر مسؤول روزنامه جمهوری اسلامی
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۰
نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۶۰ - ۱۳۶۸(آخرین نخست وزیر در ایران)
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۱۳۶۸ تاکنون
مشاور عالی رییس جمهور از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴
رئیس فرهنگستان هنر ایران از سال ۱۳۷۸ تاکنون
نخست وزیر خونبارترین دوران کشتار زندانیان سیاسی از سال ۶۰ تا کشتار دسته جمعی افزون بر ۵ هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷، جنگ داخلی و سرکوب در سراسر ایران به ویژه در کردستان، و علیه کارگران و نیرویهای انقلابی، آزادیخواهان، و مدیریت بحران برای بقاء حاکمیت.
موسوی در شمار چندصد نفری است که تداوم و فرمانروایی تا کنونی جمهوری اسلامی را مدیریت کرده است. در این سی ساله عرصهای نیست که اثر انگشت و حضور موثر این چهرهی حکومت اسلامی و در بالاترین نهاد تصمیم گیری و اجرایی آشکار نباشد. وی اما هنوز با وقاحت میگوید: "سرنوشت ایران فقر نبود و فقر نیست. اگر مشکلی وجود دارد از مدیریت ماست."[3]
۲- «سبزوار رضایی»
در سن بیست و هفت سالگی و در اولین ماههای جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۰، پس از نشاندادن «قابلیتها»ی کیفی در کشتار تودههای بهپا خاسته برای نان آزادی،و به خون کشانیدن مردم در ترکمن صحرا، و خوزستان و کردستان، به فرمان خمینی به فرماندهی سپاه پاسداران نشانیدهشد. حکم روح الله خمینی فرماندهی سپاه را بهنام محسن رضایی صادر کرد و در پی این انتصاب،«سبزوار» به محسن تبدیل شد و رسماً به «محسن رضایی قائد» تغییر شناسنامه داد و المثنی گرفت. وی در دوران جنگ به عنوان فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح و به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرماندهی ماشین سرکوب نظام را در جنگ هشت ساله ایران و عراق و نیر سرکوب جنبش کارگری - سوسیالیستی در سراسر ایران را برعهده داشت. در زمان فرماندهی سپاه پاسداران، «دانشگاه امام حسین»، «دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله» و دانشکده «فرماندهی سپاه» را تأسیس کرد. در سال ۱۳۶۸ و پس از پایان جنگ، "قرارگاه بازسازی خاتم الانبیا" در سپاه پاسداران را برپا کرد و از ربایش میلیونها دلار از دسترنج کارگران و هستی جامعه در اجرای چند طرح «سازندگی» که زیر تیول باند اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی بود، بهرهمند شد.
محسن رضایی پس از جابجایی از فرماندهی سپاه پاسداران در سال ۱۳۷۶ از فرماندهی نیروهای نظامی به سایه رفت تا در کنار دست علی اکبر رفسنجانی، در سال ۱۳۷۶ با حکم علی خامنهای، به سمت دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و به ریاست کمیسیون اقتصاد کلان «مجمع تشخیص مصلحت» بنشیند. وی در پیشبرد تروریسم دولتی، طراح بسیاری از ترورهای دولتی بوده است، زیرا که در نخستین آدمکشیهایش در سال ۵۸، از کشتار مختوم قلی و یارانش در ترکمن صحرا و کشتار در خوزستان و کردستان با دست پر بازگشته بود. محسن رضایی در سال ۱۳۷۸ خود را کاندیدای نمایندگی مجلس شورای اسلامی در تهران کرد و در فهرست کاندیداهای «ائتلاف خط امام و رهبری» قرار داشت، که به مصلحت نظام به کناری نهاده شد. او در انتخابات دور هشتم ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ نیز با شعار انتخاباتی «دولت عشق» به صحنه آمد، اما بهناگهان یک روز پیش از برگزاری انتخابات، «عشقی»کنار کشید.
وی اکنون با این تجربهی ده سال تشخیص مصلحت نظام، زیر دست «ابوی» پدر خوانده مافیای (رفسنجانی) حاکم، کشتار در خوزستان از همان فردای قیام بهمن ۵۷ و کشتار انسانهایی همانند دکتر نریمیساها در اهواز و خرمشهر و سرکوب جنبش شورایی در پالایشگاه آبادان و دیگر شهرهای خوزستان، کشتار در ترکمن صحرا در سال ۱۳۵۸ و شرکت در ربایش و تیرباران رهبران سیاسی و نیز سرکوب جنبش مردمی بهویژه در کردستان، مهرهای است که بار دیگر باند رفسنجانی را نمایندگی میکند تا به عنوان یک «اصولگرای» دیگر، در برابر رقبا شاخه و شانه بکشد، و دستکم رقیب سرسخت و خونین رفسنجانی را به تنگنا افکند، اگر نه برای خویش، شاید که با ایجاد اخلال در رایاحمدی، میرحسین «شانس» بیشتری ایجاد کتد. این سرفرمانده آدمکش، در رویارویی با حکم جلب بینالمللی رضایی از سوی اینترپل (پلیس بینالملل) در تاریخ ۷ نوامبر ۲۰۰۷ و به درخواست دادگستری آرژانتین به اتهام آدمکشی و جنایت، و تروریسم مبنی بر دخالتداشتندر انفجار مرکز همیاری یهودیان و در مقام فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صادر شده، بیشتر نقش یک حریف تمرین رینگ را به عهده دارد. مگر آنکه از زیر عمامه شعبهبازان، خرگوش زاییده شود.
۳- محمود سبورجیان (احمدی نژاد)
سردار پاسدار سبورجیان (احمدی نژاد)، از نخستین بنیانگزاران انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه اسلامیاست،که در کشتار فرهنگی سال ۵۹ سردسته چماقدارن و اوباشان حکومتی بود. نشریه «جیغ و داد»، همانگونه که از نامش پیداست، ارگان ایدئوژیک – نظری احمدی نژاد در آن دوره بود که بر فحاشی بهمارکسیسم و مارکسیستها، تمرکز داشت.
· وی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت را برای نخستین بار برپا کرد
· و از مرداد سال ۱۳۵۸ به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه علم و صنعت به همراه چند تن از دانشجویان برای ارایه اساسنامه دفتر تحکیم وحدت و کسب رهنمود به دیدار خمینی شتافت. خمینی به شیوههمیشگی و ویژهاش، دار و دسته سرکوب دانشجویی را به سید علی خامنهای حواله داد.
· در ماجرای اشغال سفارت آمریکا رد شد. ابراهیم اصغرزاده از مخالفت او با پیشنهاد اشغال سفارت آمریکا خبر داد. «احمدی نژاد کمونیسم را خطر جدیتری میپنداشت و به جای آن اشغال سفارت شوروی را پیشنهاد میکرد.»[4] اما از سوی تنی چند از حزبالهیهای دفتر تحکیم از جمله، محسن میردامادی و حبیبالله بیطرف و عباس عبدی و اصغرزاده، طرح وی پذیرفته نشد.
· از سال ۵۸ به بعد، علی خامنهای با برگزاری کلاسهای آموزشی برای سرکوب و ترور، شاگردان خویش را تا تشکیل سراسری شبکههای دفتر تحکیم وحدت مدرسی کرد.
· به فتوای مشهور مرداد ماه سال ۱۳۵۸ خمینی علیه خلق کرد، احمدی نژاد به همراه مامورانی، همانند اصلاح طلب امروزین(جلایی پور) راهی کردستان گردید و از آن پس به سمت فرماندار و غیره ماشین سرکوب رژیم را در اینجا و آنجا کارگزار شد.
· در دههی شصت خورشیدی، چهارسال نقش معاون و فرماندار ماکو و خوی در استانآذربایجان غربی و ۲ سال مشاور استاندار کردستان را بهعهده داشت.
· از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ همزمان به عنوان مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی، اولین استاندار استان اردبیل منصوب شد.
· در سال ۱۳۷۷ کاندیدای نخستین دوره انتخابات شورای شهر تهران و در سال ۱۳۷۸ کاندیدای ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از تهران بود که در هر دو رقابت، رقبای حکومتی وی را به کنار زدند.
· وی هم چنین متهم به دستکاری در نتیجه انتخابات از طرف شورای نگهبان است.
· در سال ۱۳۷۶ و همزمان با داشتن سمت استاندار اردبیل، همانند محسن رضایی «دکترای» صلواتی گرفت تا از دیگر همپالکیهای حکومتی عقب نمانده باشد. در این امر، سبورجیان، دست کم از ترکان وزیر کشور اخراجیدارای مدرک قلابی از انگلستاناش هشیاری بیشتری به کار برده است.
· احمدی نژاد، از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴شهردار تهران و
· از سال ۸۴ تا کنون مسئولیت اجرایی نظام را با جلوههایی از بلاهت، جنایت و وقاحت در پست رئيس جمهور به عهده داشته است.
· وی در حال حاضر پروندهای گشودهی ترور در اتریش دارد. احمدی نژاد در ترور عبدالرحمان قاسملو دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران در وین در سال 1989 دست داشته است.[5]
· احمدی نژاد در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، با شعار انتخاباتی تقلید از اوباما رئيس جمهور آمریکا، که با شعار «میتوانیم بله میتوانیم» به صحنه آمد، با شعار «میشود و میتوانیم» وارد عرصه شده است.
۴- شیخ مهدی کروبی
· مهدی کروبی در سال ۱۳۵۸، در «انتخابات» نخستین دوره مجلس اسلامی شرکت کرد و به عنوان نماینده زادگاهش الیگودرز، وارد مجلس اسلامی شد.
· دور دوم، کاندیدای باندی از تهران شد و توانست جانشین رئیسی مجلس شود و در تصویب ضد انسانی ترین قوانین حکومتی سرمایه نقش اساسی داشت.
· کروبی «مجمع روحانیون مبارز» را به همدستی موسوی خوئینیها و محمد خاتمی و با انشعاب از«جامعه روحانیت مبارز» تشکیل داد تا در برابر باند «راست حکومتی» به رقابتهای متشکل تری بپردازد.
· کروبی، در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، به فرمان آیت الله خمینی، بنیاد شهید انقلاب اسلامی را برپا کرد.
· مهدی کروبی همچنین از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی در دهه ۱۳۶۰ بود.
· او همچنین در سال ۱۳۶۴ خورشیدی، سرپرستی «امور حجاج» را با فرمان خمینی به دست گرفت.
· با برتری باند دوم خردادیها در هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب محمد خاتمی، مهدی کروبی بار دیگر به صحنه آمد. و پس از انتخابات سال ۱۳۷۸ خورشیدی، ریاست مجلس را به عهده گرفت.
· در این دوره بود که «دولت اصلاحات» بنا به نیاز و مصلحت سرمایه، با جنایتی سراسری میلیونها کارگر را از پوشش قانون کار محروم ساخت و طرح کارگاههای کمتر از ده کارگر را به اجرا درآورد و سپس با دستبرد به مواد اساسی قانون کار علیه کارگران، در حاکمیت دوم خردادیها مشروعیت بخشید و به اجرا گذاشت. پیآمد این جنایت طبقاتی، بیکاری صدها هزار نیروی کار، پریشانی و فقر و از هم فروپاشی شیرازه زندگی میلیونها انسان و پرتاب کودکان رنج و کار به خیابانها.
· در همین دوره، «حکم حکومتی»[6] خامنهای علیه مطبوعات را در مجلس اعلام کرد و مجری شد.
· کروبی در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ به رقابت با هاشمی رفسنجانی، احمدینژاد، مصطفی معین، قالیباف، لاریجانی و دیگران به صخنه آمد و در نخستین دور انتخابات، از رده خارج شد. و در اعتراض به تقلب آشکار رقبا در شمارش آراء، یکشبه از مشاغل حکومتی و از جمله از مجمع روحانیون مبارز نیز کنار رفت. و حزب تازهای به نام حزب «اعتماد ملی» و روزنامه «اعتماد» برپا کرد تا اعتماد از دست رفته «ملی» را به حکومت اسلامی سرمایه بازگرداند!
کروبی خود را خاتمی دیگری میداند و ادامه دهندهدوم خردادی که در پر اوجترین روزهای جار و جنجال خویش، بیش از همه جارچیان خویش را مات و رسوا کرد.
موسوی هم احمدی نژاد است هم محمد خاتمی را در آستین دارد. او به شعبدهبازی میماند که در یک دست هویج و در دست دیگر چماقی آماده دارد.
و احمدی نژاد که یک حزب الهی ناب بازمانده از تبار همان قمهکشان سالهای۵۸ به بعد، شفاف، بدون لاپوشانی، افزون برآنکه با «امام غایب»هم رابطه دارد و چاه «جمکران» هم محل قرارش.
محسن رضایی، احمدی نژادیاست به روایت دیگر، با پیشینهای جنایتبار، آدمهای اجارهایاش با لباس ترکمنان در شعبدهانتخابات تداعیکنندهی کشتار خلق ترکمن در بهار ۵۸ می باشد، در آستین رفسنجانی پرورانیده شده است، اما نه در میان پایهطبقاتی باندها و نه عرصه جهانی سرمایه مهرهی سوختهای بیش به چشم نمیآید.
تجربه دو «دولت» دوگانه در یک راس هم باند رفسنجانی، هم باند دوم خردادیها در قامت موسوی، آن چیزی است که با گوشه نظر سرمایه جهانی نیز «اقبال» بیشتری مییابد. وزارت کشور جمهوری اسلامی، 5۵ ملیون تعرفه انتخاباتی به چاپ رسانده است. شمار رای دهندگان را نزدیک به ۴۴ میلیون برآورد کرده، و 11 ملیون تعرفه مازاد بر نیاز را برای نیاز به ذخیره نهاده است.
اکنون چهار جانی، چهار عامل و آمر با تجربه سالها در «مجمع تشخیص مصلحت نظام» نشسته، با پیشنیه ۳۰ سال جنایت به صحنهآمدهاند تا تداوم حکومت اسارتبار را ممکن سازند. کدام قربانی تجاوز با تنسپاری به ، به انتخاب و به بد و بدتر بودن شکل و هيبت متجاوزین تن میسپارد و سرانجام یکی را بر میگزیند! اینک چهار فرمانده شناخته شده ماشین سرکوب طبقاتی به میدان آمدهاند، آنان مردم را فرا میخوانند که بایستی یکی را برگزینند. آیا باز هم این جامعه ی بیش از ۷۰ میلیونی باید غافلگیر شود و بدون مبارزه و مقاومت غافلگیر؟
«کافی نیست، مثل فرانسویها، بگوییم که ملت فرانسه غافلگیر شده است. غفلت یک ملت، مانند غفلت زنی که اجازه میدهد تا نخستین ماجراجویی که از راه میرسد بر وی دست یابد،بخشودنی نیست.»[7][
دولت
رای گیری در جامعه بورژوایی ضرورت تکمیل و توانمندسازی دولت است، انقلاب باید دولت را در هم شکند. کارگران، و انسانهای آزادیخواه نبایستی در بازی رژیم شرمت جویند. در این تراژدی نه بایستی شرکت کرد شرکت مرد و نه تحریم یا بایکوت؛ زیرا که تحریم روی دیگر شرکت است به زبانی دیگر، تحریم یعنی مخالفت در شکل و ساختار، به زبان دیگر تحریم همانا شرکت است، اگر صورت مسئله به گونهای دیگر بود، یعنی عدم مخالفت با موضوع قدرت، یعنی پذیرش بازی به شرط دستکاری در قانون بازی، یعنی پذیرش دولت، یعنی پذیرش ابزار فرمانروایی طبقاتی. سازماندهی برای نابودی قدرت سیاسی و تسخیر برای محو دولت، این است یگانه سیاست انقلابی و رویکرد انقلابی.
از نگاه طبقهکارگر آگاه و کمونیسم انقلابی، دولت و ضمیمهی اجراییاش در هر جامعهی طبقاتی ارگان فرمانروایی طبقه اقتصادی حاکمه است.
دولت محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی و نشاندهنده آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی است. دولت هم نتیجه تضادهاست هم نشاندهنده و گواه تضادهای آتشی ناپذیری است که جز با نابودی آن و حل قطعی تضاد، به اشکال گوناگون بازتولید میشود؛ دولت ابزار سیاسی قدرت اقتصادی طبقهو لایههای استثمارگر و حاکم بر جامعه است. دولت دستههای خاص افراد مسلح،زندانها و قوهقضاییه،مقننه، و تمامی سیستمهای اداری غرق در فسادیاست که کلیت نظام را تشکیل می دهد. دستگاه اجرایی، یعنی آن زایدهی سیاسی دولت و تنها، یکی از نهادهای قدرت سیاسی است که در ایران، بنا بر اصل ۱۱۰ قانون اساسی اوامر ولایی نظام سرمایه را اجرا میکند. از دیدگاه پرولتاریا، از آنجا که دولت ارگان سیادت طبقاتی، ارگان ستمگری طبقه، مجری ایجاد نظم برای ربایش سود و ارزش افزوده و تعدیل تنشها برای حفظ سیستم است و نه میانجی طبقات و نه ارگان فراطبقاتی نه برای ناممکن «آشتی طبقات»، پس بدون نابودی دولت نمیتوان از خودبیگانگی و بیگانگی با جامعه، تضادها و سیادت طبقاتی را از بین بردن، از جایگاه طبقه کارگر انقلابی، دولت نه تقویت و تحکیم که بایستی نابود گردد. پرسش حیاتی در بربار تودههای مردم و در پیشاپیش همه طبقه کارگر این است: آیا باید دولت جمهوری اسلامی را تقویت کرد یا آنکه برای ناتوانی و سرنگونی آن مبارزه کرد؟ پاسخ آسان است. دولت از آن ما نیست، دولت دشمن آزادی و انسانیتاست و سرکوبگر ماست. بازی در بساط رژیم جمهوری اسلامی، همدستی و مشروعیت بخشیدن به استبداد مضاعف سرمایه و دولت خود ویژهی آن است.
طبقه کارگر، جز با سرنگونی پرولتری جمهوری اسلامی نمیتواند رها شود و جامعهرا رهایی بخشد.
1] سه شنبه 1388/3/5ابتكار : روايت مهدوي كني از جلسه جامعه روحانيت براي حمايت از احمدي نژاد:
دبيركل جامعه روحانيت مبارز گفت: در جامعه روحانيت مبارز روالي براي تصميم گيري وجود دارد كه با راي دوسوم اعضاي حاضر موضوعات به تصويب مي رسد; ما در راي گيري كه چندي قبل در ارتباط با معرفي و حمايت از آقاي احمدي نژاد به عنوان كانديداي جامعه روحانيت مبارز داشتيم، به اكثريت رسيديم ولي به دوسوم نرسيديم.
[2مانند «هوشنگ اسدی» گرفته تا خانزادهی کوهمرّه سرخی«عبدالله شهبازی» و... و برخی طرفداران تز سه جهان مائو در چین مانند...
[3] از جمله اعترافات میرحسین موسوی در نخستین تبلیغات وی در تلویزیون جمهوری اسلامی. روز جمعه اول خرداد ۱۳۸۸ و در اولین روز از تبلیغات رادیو و تلویزیونی.
[4] در این ویدیو تلویزیون بیبیسی با ابراهیم اصغرزاده، از جمله طراحان و سرگروه حرکت تسخیر سفارت امریکا در تهران مصاحبه میکند. به اعتراف وی محمود احمدینژاد مخالف اشغال سفارت آمریکا بود و این را عامل قوت گرفتن شوروی و گروههای مارکسیست در ایران میدانسته.. http://yansoroon.sanaei.com/. و نیز گفتگوی آرزو دیلمقانی، هاتف، با سید نژاد از یاران احمدی نژاد،جلایی پور،عباس عبدی از مسئولین دفتر تحیکم در آن سالها.
[5]رودلف گولیا سخنگوی وزارت کشور اتریش اعلام کرد که، پرونده ای در باره محمود احمدی نژاد به سازمان ضد تروریستی اتریش تسلیم شده و به دادستانی کشور فرستاده شده است. در این پرونده که توسط حزب سبز اتریش ارائه شده، آمده است محمود احمدی نژاد در سال 1989 در ترور عبدالرحمان قاسملو دست داشته است. اطلاعات پرونده برپایه داده های سردار تقی پور از سپاه پاسداران و عضو جوخه ترور سپاه تهیه شده و او پیش از مرگش اطلاعات را در اختیار یک دوست گذاشته بود. بنا به گزارش روزنامه آلمانی "هامبورگ ابیند بلانت"، محمود احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب جمهوری اسلامی در طرح ترور دکتر صادق شرافکندی دبیر کل حزب دمکرات ایران دست داشته است.
6] در جلسه 17 مجلس ششم - روز یكشنبه 16 مرداد 1379، در گیر ودار در دستور کار قرار گرفتن قانون مطبوعات، با «حکم حکومتی» از سوی سیدعلی خامنهای، کروبی رسیدگی به قانون مزبور را به فرمان «ولی» از دستور کار خارج ساخت.
7] مارکس هیجدهم برومور لوئی بناپارت. ترجمه باقر پرهام چاپ چهارم ۱۳۸۴. تهران. ص ۲۰.