۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

آزادي بيان در فرهنگ رب النوعي - نوشته شده - فرورودین 85

برگرفته از ويژه نامه فروردين ديدگاه

آزادي بيان در فرهنگ رب النوعيآزادي انديشه و بيان دو مقولهء جدا از هم هستند. به نظر من نمي توان از انديشيدن جلوگيري کرد. «دهانت را مي بويدند» اما نمي توانند به درون تو رخنه کننند و نگذارند که بينديشي. تو را به زنجير مي کشند، اما نمي توانند قوهء بررسي مسائل را از تو بگيرند. قلم ها را مي شکنند، زبان ها را مي بُرند، اما انسان به انديشيدن ادامه مي دهد.آزادي انديشه نه گرفتني است و نه دادني. آزادي انديشه هست، چون انسان هست، و چون انسان هست، انديشيدن هست.در نقطهء مقابل آزادي انديشه، که بر خواست و توان «فرد» استوار است، آزادي بيان از حيطهء قدرت فرد خارج شده و در روابط و ضرورت هاي اجتماعي شکل و معنا پيدا مي کند. «انسان» حاکم بر بود يا نبود «انديشيدن» است، اما تنها نوادر هستند که مي توانند «عملا» آزادي بيان (به معني اخص کلمه و به دور از ظاهر سازي) را تابعي از قوانين گروهي و اجتماعي، ندانسته و انديشهء خود را حتي با فدا کردن جان بيان کنند. تاريخ بارها نشان داده که پايبندي اين نوادر علمي، هنري و روشنفکري به آزادي بيان، شالودهء جامعه اي بهتر را پايه ريزي کرده است.در مقابل اين نوادر، دکترين محدود کردن آزادي بيان با توجه به «درک از ضرورت ها»، «زمان و مکان بيان»، و «فعل و انفعالات» سياسي، اقتصادي و يا اجتماعي، و با تأکيد و دعوت به سکوت و خود سانسوري «در حال» براي رسيدن به «نظام موعود» در آينده، خودنمايي مي کند. تاريخ يک قرن اخير خاورميانه و اروپاي شرقي، و يا کشورهايي چون چين و هند، بارها شاهد بوده که مبلغين چنين دکتريني پايه ريزان نگرش هاي خود محور، مستبد، و خودکامه بوده ؛ و گاها پس از دگرگوني سياسي و تغيير نظام در اين کشورها، بنام دين و خلق و آزادي و عدالت اجتماعي و محرومان، به تثبيت دکترين «سکوت در امروز براي بيان در فردا» پرداخته اند.محدود کردن آزادي بيان، و «مشروط» شدن بيان انديشه به آماده بودن «شرايط»، منحصر به حاکمان مستبد نيست. جهانخواران، براي گسترش سلطهء خود بر جوامع و کشور هاي به يوغ کشيده، بي مهابا و البته با ابزارها و دلايل پيچيده تري، سايهء سکوت را بر اذهان مي گسترانند، با اين تفاوت فاحش که در جوامعي که «آزادي بيان» نهادينه شده، بيان انديشه لاجرم بر سانسور الويت مي يابد، و گفته ها عاقبت گفته مي شود.در جوامعي که آزادي بيان نهادينه شده است، «انديشيدن» در حيطهء «ذهن فرد» محدود نمي ماند و به «عينيت» تغيير مي کند. کنش و واکنش هاي منتج از تغيير «پديدهء ذهني» به «پديدهء عيني» نه تنها به رشد فرهنگ حاکم بر جامعه ياري مي رساند بلکه منبع تغذيه ذهن و دانش «فرد» و تبلور انديشهء «انسان» در مداري عالي تر مي شود. در چنين جوامعي فرهنگ «ميرا» نيست.در جوامعي که انديشيدن نهادينه نشده، و فرهنگ «رب النوعي» هنوز حاکم بر جامعه است، و فرد به «خودباوري» نرسيده و در نقاط عطف (سياسي، اجتماعي و يا رواني)، حق انديشيدن و خلاقيت را از «خود» به «رب النوع» واگذار مي کند؛ «فرهنگ» مشروط شدن «حق» بيان به «درک ضرورت» و آماده بودن «شرايط»، سيستماتيک شده و نتيجتا، و بدون استثنا،امکان نهادينه شدن آزادي بيان در آن جامعه بوجود نخواهد آمد.در چنين جامعه و فرهنگي، روشنفکران، هنرمندان، و انديشه ورزان عهده دار مسووليتي خطيرتر از ديگر افراد جامعه هستند. عدم سکوت آنها در برابر دکترين «سکوت در امروز براي بيان در فردا» نه تنها مي تواند از نهادينه شدن فرهنگ «خود سانسوري» جلوگيري کند، بلکه پايه ريز شالودهء فرهنگي «پويا و خودکفا» هم مي شود.با توجه به تکات بالا، محدود کردن «آزادي بيان» پيش از سرنگوني، ادامه دهندهء فرهنگ «رب النوعي» و به ناچيز کردن نقش «فرد» پس از سرنگوني خواهد انجاميد.علي ناظر – 1 فروردين 1385