۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

چشم انداز و نقش رسانه ها بر مبناي يک تحليل«گام بعدي» - نوشته شده تیر 85

پيشگفتارمي خواهم روي جملات زير براي لحظه اي دقيق بشويم:«... اگر ميتوانيد اين رژيم وحشي را با مذاكره به عقب نشيني از سركوبي و تروريسم و سلاحِ اتمي واداريد، ما از آن استقبال ميكنيم. بشرط اينكه بر سر حقوق بشر و حقوق مردم ايران معامله نكنيد. اما مذاكره با اين رژيم همانطور كه در 25سال گذشته بجايي نرسيده باز هم بجايي نخواهد رسيد...»اين جملات را مريم رجوي، يکي از پر قدرت ترين رهبران سياسي در اپوزيسيون سرنگوني طلب، چند روز پيش گفته است. واقعا، اين جملات چه پيامي دارند؟ مريم رجوي مي گويد، برويد مذاکره کنيد، و اگر موفق شديد ما از آن «استقبال» مي کنيم. البته او تأکيد مي کند که موفق نخواهند شد، چون ماهيت رژيم وحشي و مرتجع است. اما در پس اين پيام، مريم رجوي به اين واقعيت تن داده که سرنگوني فردا و در چشم اندازي نزديک اتفاق نخواهد افتاد. پذيرفته است که به رژيم زمان بدهد تا ثابت شود که وحشي است. به رژيم زمان بدهد که يکبار ديگر به غرب ثابت شود که اين رژيم درست بشو نيست. مريم رجوي، ماهيتا، نمي خواهد به رژيم حتي براي يک ثانيه وقت براي ادامه حيات بدهد، اما پارامتر هاي واقعي سياسي اين امر را بر او «تحميل» کرده است و چاره اي نمانده به جز قبول بازي موش و گربهء رژيم و غرب. پيش از اينکه به اهميت اين جملات عميقا پي ببريم، بهتر است با خودمان رک و رو راست باشيم. اين حرفها را مريم رجوي زده است، يعني سخنگوي بزرگترين و قوي ترين و منسجم ترين و پر توان ترين و با تجربه ترين و ديپلمات ترين نهاد سياسي- نظامي اپوزيسيون. يکبار ديگر مي نويسم، سياسي و نظامي. يعني هم قدرت و پيچيدگي سياسي دارد و هم توانمندي نظامي. حال اين «قدرت» پذيرفته که اروپا و غرب با رژيم براي يک تحول مسالمت جويانه و آرام براي احقاق حقوق بشر مردم ايران به مذاکره بنشيند. نه اينکه مايل است، نه اينکه باور دارد که از اين مذاکره نتيجه اي به دست خواهد آمد؛ تنها به اين خاطر که چارهء ديگري ندارد. زور غرب و رژيم به منطق مبارزاتي مريم رجوي چربيده است.هدف از اين يادداشت نقد و يا مچ گيري از مجاهدين و مريم رجوي نيست، بلکه تنها و تنها مقصودم اين است که برداشت خودم از اين جملات را ارائه داده و از آن بعنوان يک مثال براي نتيجه گيري بهره جويي کنم.بياييم يکبار ديگر سخنان مريم رجوي که در سايت ديدگاه [پيام مريم رجوي] آمده است را با هم مرور کنيم. آيا مريم رجوي حرف تازه اي زده است؟ آيا 14 ماده اي که اعلام کرده جديد است؟ آنها که با مصوبات شوراي ملي مقاومت آشنا هستند، مي دانند که حرف تازه اي زده نشده است – به جز مردود شمردن چند همسري که آنهم پيش از اين (با يک تبصره) تصويب شده بود. پس بپذيريم که روي سخن مريم رجوي با مردم ايران نبود. چرا که مردم ايران اگر علاقه اي به مجاهدين و شورا داشته باشند تا بحال با اين مواضع آشنا شده اند، و اگر هم علاقه اي نباشد، 14 ماده که سهل است، 140 ماده هم مشگل گشا نيست. از سوي ديگر مي توان تصور کرد که اين سخنراني بيشتر خرج داخلي داشته و فقط براي خوشحال نگاه داشتن هواداران و نزديکان و «اشرفي» ها بوده است. من شخصا فکر نکنم. آنهايي که در اين گردهمايي حضور داشتند، از جمعيت (خارجي و ايراني) چشمگيري صحبت مي کردند. پس خودي ها هم منظور مريم رجوي نيستند، خودي ها پس از 27 سال خودي ماندن، ديگر محتاج به تجديد تنظيم رابطه ندارند. پس تنها کساني که مي مانند دو بخش غربي ها و رژيم است.مريم رجوي ادامه مي دهد:«... ما از غرب نه پول ميخواهيم، نه سلاح. اما ميخواهيم در مبارزه ملت ايران براي تغيير در ايران، بيطرفي اتخاذ كند و با حذف برچسب تروريستي عليه مجاهدين،حقِ مردمِ ايران براي مقاومت را به رسميت بشناسد...»يعني اينکه مريم رجوي پذيرفته که تا غرب مبارزه و شورش به حق مردم ايران و مجاهدين را به رسميت نشناسد، «تغيير» در ايران امکان پذير نيست. وبراي اطمينان خاطر غرب تأکيد مي کند که «... ما خواهان يك جمهوري كثرت گرا و مبتني بر جدايي دين از دولت هستيم كه در آن همه آزاديهاي فردي, سياسي و اجتماعي و برابري زنان ومردان در همه زمينه ها تضمين شده باشد. ما از لغو حكم اعدام دفاع ميكنيم و خواستارِ صلح، حُسنِ همجواري و برقراريِ روابطِ ديپلماتيك با همة كشورهايِ جهان و ايراني غيراتمي و عاري از سلاحهاي كشتار جمعي هستيم...»به زبان ساده تر، خصوصي سازي، کثرت گرايي، و پرهيز از «اتمي شدن» بهايي است که دولت موقت جمهوري دموکراتيک اسلامي حاضر به پرداخت آن است [در موازات با اين موضعگيري به امر خصوصي سازي خامنه اي ، و هم چنين سرعتي که مورد نظر آنهاست هم توجه شود]. بي شک اين هزينه و «تضمين» مريم رجوي، تنها براي تسريع پروسهء سرنگوني است. مريم رجوي گفته از نتيجه مثبت استقبال مي کند، ولي براي رسيدن به نتيجه بايد از خود پروسهء «مذاکره» هم «استقبال» کند. سوال البته اين خواهد بود که اگر مجاهدين از مذاکره با رژيم براي دست برداشتن از وحشي گري «استقبال» مي کنند چرا غرب بايد خود را ملزم ديده و پيش از پايان يافتن مذاکرات دست از حمايت رژيم برداشته و از مجاهدين حمايت کند؟ هر کس در عالم ديپلماسي مي داند که دشمني را که مي شناسي بهتر است از دشمني را که نمي شناسي. غرب 28 سال است که دم خور رژيم است و ترجيح مي دهد که با رژيم به يک توافق هايي برسد تا وارد پروسهء سرنگوني بشود و هزينهء کلان سرنگوني و پروسهء مذاکره با مجاهدين غالب را بپردازد.البته مريم رجوي بار ها در سخنراني خود به درستي خاطر نشان کرده است که اين رژيم مذاکره پذير نيست، به راه راست هدايت نمي شود، دست از نقض حقوق بشر بر نخواهد داشت، و به اتمي شدن متعهد است. اينها همه درست است. ولي اينها بديهيات است. واقعيت اين است که مريم رجوي با «استقبال» از «مذاکره» چراغ سبز مذاکره و وقت کشي را به غرب نشان داده است. روشن تر بگويم؛ وقتي که مي گوييم برو مذاکره بکن (هر چند مي دانيم که نتيجه نخواهد داشت)، من غير مستقيم داريم تز قبلي خود يعني «نه به سياست مماشات» را رد مي کنيم. داريم مي پذيريم که «اگر مي خواهي مماشات» بکن، ولي بدان که بي نتيجه است. يعني از «مماشات» استقبال مي کنيم. بار ديگر تأکيد مي کنم که اين يک خواست نيست، بلکه «تحميل» شده است. ساده تر اينکه مريم رجوي چارهء ديگري ندارد به جز اعلام اين واقعيت که نتوانسته غرب را متقاعد کند که نبايد مماشات کند، نبايد مذاکره کند، و درنتيجه تنها راهي که برايش مانده اين است که بگويد اگر مي خواهي بکن ولي بدان که محکوم به شکست است.پيش از پرداختن به دلايلي که اين «تحميل» را روي ميز گذاشته بپردازم، پيام مسعود رجوي حدود 10 سال پيش را خاطر نشان مي کنم. وي به غرب و رژيم گفت که (نقل به مضمون) اگر رژيم موافقت کند که زير نظر سازمان ملل انتخابات آزاد برگزار کند، شورا از آن «استقبال» خواهد کرد. قاعدتا، اين «استقبال» کردن مريم رجوي هم بايد از همان جنس «استقبالي» باشد که مسعود رجوي مي گفت – يعني هيچ. البته و به نظر من، يک تفاوت فاحش بين اين دو پُز سياسي وجود دارد. آن يکي (مراجعه شود به «تضمين ضروري – علي ناظر» نبرد خلق 129 – اسفند 1374) براي يک انتخابات آزاد پوئن مي داد. اين يکي براي مذاکرهء غرب با رژيم براي اينکه غرب بتواند رژيم را بر قدرت احياء کند اما در شرايطي انساني، پوئن مي دهد. در آن يکي شوراي ملي مقاومت يکي از کفه هاي ترازو بود، در اين يکي شوراي ملي مقاومت تنها يک «ناظر» بر نتيجه است.البته در آن زمان، شورا و مجاهدين از توان نظامي قابل ملاحظه اي برخوردار بودند، رژيم در موقعيت ضعيف تري قرار داشت، و اسم و رسم مجاهدين به ناحق همرديف تروريستها قرار نگرفته بود. در آن زمان مجاهدين خلق اسير خواستهاي ابرقدرت نبودند و مي توانستند عمليات فروغ جاويدان را برنامه ريزي کرده و به مورد اجرا بگذارند (به کمبودها و نقاط مثبت آن نمي پردازم چون موضوع اين يادداشت نيست). در آن زمان مسوولين مجاهدين در غرب بدون هيچ محدوديتي آمد و شد مي کردند و پايگاه مرکزي شان مورد حملهء کماندوهاي فرانسه قرار نمي گرفت. اما امروز مثل آن زمان نيست. امروز جهان و مبارزين جهان با پديده اي به نام «911» مواجه شده اند. هر حرکتي زير ذره بين تحليل و ارزيابي مي شود. در دههء 1980 و 1990 هر نهادي مي توانست کار ديپلماتيک بکند. امروزه شکل و محتواي کار ديپلماتيک بسيار پيچيده شده و اين پيچيدگي بر مواضع و جمله بندي هاي رهبران سياسي جدي تأثيرمي گذارد. البته مريم رجوي، با توجه به ماهيت شخصي خودش و سازمانش اين هشدار را مي دهد که: « حق نداريد بر سر ميز مذاكره بر سر حقوق وآزادي ملت ايران معامله كنيد حق نداريد ادامه حاكميت شكنجه و اعدام را در ايران تضمين كنيد». اما به دلايلي که ذکر شد نمي گويد که پس غرب «حق» دارد چکار کند؛ يعني تا کجا مي تواند به جاي مردم و ملت ايرانبا رژيم مذاکره کند؟تعادل قوادر بالا تأکيد کردم که مريم رجوي به عنوان قدرتمندترين رهبر اپوزيسيون از مذاکره غرب و رژيم «استقبال» کرده است. در عين حال که پارامتر هاي فوق الذکر از دلايل اصلي کشاندن مريم رجوي به اين موضعگيري است، اما در يک دامنهء وسيعتر دلايل ديگري هم باعث چنين موضعگيري اي شده اند. مجاهدين در اين گردهمايي جمعيت کثيري را بسيج کردند، از همهء اقشار و مليت ها. اما بايد پذيرفت در عين حال که گردآوري اين جمعيت، 1000 برابر بيشتر از گردهمايي هر سازمان ديگري در اپوزيسيون است، اما درصد کوچکي از کليت ايرانيان خارج از کشور است. آنها که با بسيج نيرو و برنامه ريزي گردهمايي در اين ابعاد آشنايي دارند مي دانند که بسيج اين چنين جمعيتي کاري بس شاق، خسته کننده و محتاج به برنامه ريزي پيچيده است، که تنها از عهدهء مجاهدين بر مي آيد، ولي بايد بپذيريم که برگزار کنندگان خيلي بيشتر خشنود مي شدند اگر به جاي «30 هزار نفر»، «300 هزار نفر» مي آمدند. و صحبت دقيقا در همين جا گره مي خورد که چرا «300 هزرا نفر» نيامدند؟ پاسخ ساده است: چون پيام مجاهدين هنوز همه گير نشده است. اين 14 ماده اي که مريم رجوي اعلام کرد، به ميان مردم نرفته و براي مردم باز نشده است. چرا؟ چون پيام مريم رجوي نه براي مردم، بلکه براي غرب نوشته شده بود. کمي بيشتر تأمل کنيم. يادم مي آيد که در يک مصاحبه (فکرکنم سيماي آزادي و در رابطه با خلع سلاح شدن ساکنان اشرف) ابوالقاسم رضايي گفت که به دست آوردن سلاح کار چندان مشکلي نيست (نقل به مضمون). تفسير من از اين جمله اين است که مجاهدين که در عراق خلع سلاح شده اند، هر موقع اراده کنند مي توانند مسلح شوند، آنچه که مهم است زمينه هاي سياسي- ديپلماتيک است که پر از دست انداز است. در همين راستا، به باور من مجاهدين بر اين عقيده اند که «مردم» پس از اولين انفجار و ترکش، از آنجا که با پوست و گوشت از اين رژيم بيزارند، به خيابان ها آمده و پشتيباني خواهند کرد؛ پس نبايستي بيش از اندازه بر روي پارامتر «مردم» هزينه کرد. براي آنها پارامتر «ديپلماسي» اصل است. متاسفانه اين تحليل با يک اشکال پايه اي روبرو مي شود ( پاردوکس مرغ و تخم مرغ). اگر مجاهدين به اندازه کافي تعادل قوا را براي غرب ملموس نکنند، غرب آنطور که بايد و شايد به مجاهدين پوئن نمي دهد. اگر رژيم در يک فراخوان مي تواند چندين هزار نفر را به عضويت لشگر استشهاديون درآورد، اپوزيسيون رژيم هم بايد با يک فراخوان ضد جنگ يا فراخوان ضد اعدام يا فراخوان ...چندين هزار نفر را بسيج کند. غرب در عين حال که مي خواهد به اندازه لازم رژيم را زير فشار بگذارد، به آلترناتيوهاي خود هم توجه مي کند. غرب حسابگرانه به اين نکته اهميت مي دهد که اگر به رژيم اخم کند در ازاي آن چه چيزي را مي تواند جاتگزين کند، و وقتي که قوي ترين اپوزيسيون رژيم مي تواند تنها «30 هزار نفر» را بسيج کند، و ديگر نهادهاي اپوزيسيون حتي يک هزارم آن را نمي توان در يک اعتصاب غذا گرداوري کنند، چرا بايد بي مهابا پل هاي پشت سرش با رژيم را خراب کند.از سوي ديگر مردم از آنجايي که پيام مريم رجوي براي آنها نوشته نشده و فعاليت يک دههء اخير مجاهدين بيشتر تم ديپلماتيک تا نيرويي دارد (برنامه هاي راديو و تلويزيون رو به مردم نيست)، و مردم مشاهده مي کنند که غرب بيشتر از رژيم حمايت مي کند و با افرادي مثل گنجي لاس مي زند تا با مبارزين خلق، به ناخواسته تعادل قوا برايش ملموس نشده و در گردهمايي ها شرکت نمي کند. پارادوکس در اينجا خلاصه مي شود که غرب در صورتي حمايت مي کند و هزينه کلان مي پردازد که مردم از تمام اقشار در صحنه باشند؛ مردم هم در صورتي شرکت مي کنند و بهاي کلان مي پردازند که غرب حمايت کند.به نظر من در اين پيام 14 ماده اي، يک نکته را مريم رجوي از خاطر برده بود – دعوت از همهء نيروهاي سرنگوني طلب براي همبستگي ملي. من با مريم رجوي صددرصد موافقم که مذاکره با رژيم به جايي نمي رسد، اما منطق غرب که راه ديگري به جز مماشات نمي ماند نيز قابل تأمل است. غرب مشاهده مي کند که اپوزيسيون متحد نمي شود، پيام ها رو به مردم نيستند، رابطه ها منسجم نيستند. پس نتيجه مي گيرد تا زماني که اپوزيسيون، قوي و ضعيف، پر طرفدار يا معدود، يکي نشوند، بهترين اسب براي شرط بندي همان رژيم است.رسانهنويسنده اي از نويسندگان هميشگي ديدگاه، در تحليلي پيرامون عمليات اخير اسرائيل، به اين نتيجه رسيده بود که الف) علت ميليتاريزه شدن منطقه و کشورهاي حاشيهء خليج فارس، خط مشي تجاوزگرانه اسرائيل است، و ب) قدرت نظامي و توان رژيم در منطقه باعث هراس اسرائيل شده، و نتيجه مي گيرد که رژيم به اتمي شدن ادامه بدهد. بدون اينکه به تک تک نکات اين تحليل بپردازم، خاطر نشان ميکنم که دليل اصلي ميليتاريزه شدن منطقه و کشورهاي کوچک خليج فارس اهداف توسعه طلبانه و صدور اسلام ارتجاعي رژيم است. البته اين واقعيت مهر تأييد بر خط مشي تجاوزگرانه اسرائيل نمي زند. اما آنچه که در اين مثال اهميت دارد، اين واقعيت است که در ازاي هر تحليل اپوزيسيون از شرايط سياسي- نظامي منطقه و رژيم، در مقابل هر خبر از نقض حقوق بشر در ايران، در برابر هر افشاگري از سوي مخالفان رژيم، ده ها خبر و تحليل از سوي عناصر رژيم، تحليل گران رژيم، آنها که مسائل را بدون در نظر گرفتن پروسهء سرنگوني بررسي مي کنند، و البته افرادي مثل اکبر گنجي که حامل پيامهاي گمراه کننده اند، به جهان غرب، به زبان هاي مختلف، تغذيه مي شود.به نظر من، براي خنثي کردن چنين تحليل هايي از سوي چنين کانالهايي، اپوزيسيون محتاج به رسانه اي فراسازماني و مستقل است، که بتواند تحليل هاي درست از شرايط واقعي را به زبان خود غربي ها در اختيار آنها قرار بدهد. رسانه اي به زبان غير فارسي. متاسفانه، رسانه هايي که مخالف رژيم هستند اخبار و تحليل هاي خود را به زبانهاي خارجي ارائه مي کنند، از همان دردي رنج مي برند که رسانه هاي فارسي زبان. مي خواهم يک مثال بزنم، بدون اينکه بخواهم از مقام کسي چيزي کم کنم. نمي دانم به سايت هاي انگليسي زبان اپوزيسيون و يا به ظاهر مستقل رفته ايد يا نه. يکي دو تا از آنها سايتي هستند پر محتوا، پر خبر و کاملا حرفه اي. اما اگر به مطالب و نحوهء تنظيم مطالب آن دقت کنيم، وابستگي آن به نهادي سياسي مشخص مي شود. اگر من به عنوان يک «ناظر» اين واقعيت را درک کرده ام، بي شک ژورناليست ها وشخصيت هاي سياسي حرفه اي غربي حتما به ماهيت غير مستقل اين رسانه ها پي مي برند. به نظر من غرب را بايد از جايگاهي بي طرف اما هدفمند با اخبار و تحليل هاي متفاوت و مستقل تغذيه کرد. غرب با چند صدايي بيشتر معشور است تا تحليل هاي کاناليزه شده و همسو و تک بُعدي.چشم اندازبا توجه به کليه نکات بالا، و با در نظر گرفتن آنچه در يادداشت «گام بعدي» آمده است، از چندي پيش به اين نتيجه رسيدم که نقش ديدگاه بايد تغيير کند. به نظر من انرژي و تواني که هزينه و صرف سايت ديدگاه مي شود بايد متمرکز بر دو فاکتور بشود. ارائه تحليل از شرايط به زبان فارسي، و گردآوري اخبار و تحليلهاي مشخص و راديکال به زبان غير فارسي.طبيعتا، انرژي و توان مسوولين ديدگاه محدود است. به همين خاطر در گام بعدي خاطر نشان کردم که ديدگاه در شکل و محتوا تغيير خواهد کرد. ( اين تصميم گيري يک طرفه برخي از مسوولين ديدگاه را آزرد).بنا به داده هاي روز و پيچيده شدن کارکرد رسانه اي، و با توجه به اينکه حد و توان ديدگاه محدود است، از اول شهريور تغييرات زير به مورد اجرا گذاشته مي شود: 1- ستونهاي مطالب تازه، فراسوي ديدگاه، کارگري، رخدادها، هنر و ادبيات از سايت حذف مي شوند. ديدگاه از اول شهريور به بعد تنها مطالبي را درج مي کند که کتبا از نويسنده دعوت شده باشد.2- در نتيجه، ستونهاي سينما، آمفي تئاتر، يادداشت هفته، ويژه نامه ها، فراخوان، حقوق بشر، عکس و نقل قول و تماشاگه راز و کاربران پابرجا مي مانند. مشخصا، ستون هايي باقي مي مانند که مطالب آن ويژه ديدگاه بوده و در رسانه اي ديگر ثبت نمي شوند.3- در ستون کاربران، تغييراتي کيفي انجام مي شود که متعاقبا به اطلاع مي رسد.4- چند هفته اي است که سايت جديد به نام «بحران» که در آن مطالب به زبان انگليسي، (و شايدفرانسوي و آلماني) ارائه مي شوند، تأسيس شده است. بيشتر انرژي من پس از تکميل شدن سايت بحران صرف اداره و پيشبرد اهداف آن خواهد شد. هدف از سايت بحران، پرداختن به مسائل منطقه و ايران بوده، و اميد من اين است که کاربران و کارورزاني که با ديدگاه همکاري مي کنند و به زبان هاي انگليسي، فرانسوي و آلماني مسلط هستند، همکاري خود را گسترش داده و تحليل هاي خود را به به اين زبانها فورموله کرده و با توجه به فرهنگ مديا در غرب (پرهيز از شعار)، براي نشر ويژه در سايت بحران ارسال کنند. البته زمانبندي فعال شدن سايت بحران هنوز مشخص نيست و به خيلي پارامتر هاي تکنيکي-عملي بستگي دارد، و شکي ندارم که سايت بحران در اوائل کار دچار بحرانهاي زيادي خواهد شد، اما چشم انداز روشن و اهداف سايت بحران در راستاي همان اهداف ديدگاه خواهد بود.امروز در ستون اخبار ديدگاه گزارش شد که نيكلاس برنز، معاون وزارت امور خارجه ايالات متحده، گفته که «اگر جمهورى اسلامى تا تاريخ ۱۲ ژوئيه برابر با ۲۱ تير ماه به پيشنهادهاى مزبور پاسخ ندهد، شوراى امنيت سازمان ملل بايد از خود واكنش نشان دهد. ». واقعيت اين است که «بحران» در منطقه و بخصوص در ايران رو به افزايش است، و تشديد بحران بين المللي در شکل گيري «بحران سرنگوني» مؤثر خواهد بود. به نظر من رسانه ها بايد خود را براي چنين موقعيتي آماده کنند، و دقيقا به همين خاطر شکل و محتواي ديدگاه بايد دستخوش تحول شود، حتي اگر اين تغيير و تحول باعث پايين آمدن تعداد کليک ها، از دست دادن کاربران براي مدتي، و بازسازي هاي ديگر شود.5- سايت بحران شامل اخبار و تحليل هاي مختلف (از نگرش هاي گوناگون) اما به زبان خارجي خواهد بود، و همچون سايت ديدگاه فراسازماني خواهد ماند.6- دو سايت ديدگاه و بحران در کنار هم فعال خواهند بود.باسپاس از توجه شماعلي ناظر – 14 تير 1385