۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

جنگی آزادیبخش برای صلحی پایدار - نوشته شده آذر 86

از همان روزی که امیر پرویز پویان برخاست، تا به روزی که موسی خیابانی به خاک افتاد، سوال این بوده: جنگ یا صلح؟ پیش از پاسخ باید هم جنگ و هم صلح را تعریف کرد.

برای درک بهتر از موقعیتی که ایران و آمریکا در آن قرار دارند شاید بهتر است به بخشی از فرمایشات رفسنجانی توجه کنیم "همان‌ روز در مقابل‌ مجلس‌ سخنراني‌ كردم‌. در آن‌ سخنراني‌ جزئيات‌ و حقايق‌ را همانگونه‌ كه‌ بود گفتم‌ و بعد هم‌ يك‌ مصاحبه‌ مطبوعاتي‌ گذاشتم‌. آمريكائيها در مخمصه‌ افتادند و براي‌ رئيس‌ جمهوري‌ آمريكا مسأله‌ افتضاحي‌ شد چون‌ مي‌گفتند به‌ ايران‌ سلاح‌ نمي‌فروشند، كه‌ فروختند در مورد گروگانها مي‌گفتند مذاكره‌ نمي‌كنند، كه‌ كردند. اين‌ مسأله‌ بعضي‌ از سياستهاي‌ آنان‌ را به‌ هم‌ زده‌ بودند به‌ علاوه‌ از اين‌ پول‌ به‌ مخالفان‌ دولت‌ نيكاراگوا داده‌ بودند كه‌ تخلف‌ ديگري‌ بود و اين‌ موضوع‌ در آمريكا تبديل‌ به‌ اصطلاح‌ "ايران‌ گيت‌" شد. حزب‌ مخالف‌ هم‌ از اين‌ مسئله‌ براي‌ فشار به‌ رئيس‌ جمهوري‌ استفاده‌ كرد. آنان‌ براي‌ پيگيري‌ موضوع‌ كميسيون‌ تشكيل‌ دادند، كميسيون‌ گزارش‌ خود را ارائه‌ داد اما هدف‌ اصلي‌ كميسيون‌ اين‌ بود كه‌ مسأله‌ را به‌ نحوي‌ ختم‌ كند. وقتي‌ كميسيون‌ گزارش‌ خود را منتشر كرد، در گزارش‌ آنها مواردي‌ نادرست‌ ديده‌ مي‌شد لذا يادداشت‌هائي‌ در ايران‌ تهيه‌ شد و حقايق‌ موضوع‌ در آن‌ مطرح‌ گرديد كه‌ در حال‌ حاضر به‌ صورت‌ يك‌ كتاب‌ بزرگ‌ چاپ‌ شده‌ موجود است‌. منظورم‌ اين‌ است‌ كه‌ آنجا هم‌ آمريكا حسن‌ نيت‌ نشان‌ نداد. يك‌ جرياني‌ شروع‌ شده‌ بود كه‌ گروگانهاي‌ آمريكائي‌ آزاد مي‌شدند و ما هم‌ مقداري‌ اسلحه‌ گرفتيم‌، و در دفاع‌ از ملت‌، كشور و انقلاب‌ از آنها استفاده‌ كرديم‌، به‌ نظر من‌ اين‌ قطعه‌ تاريخي‌ با تمام‌ جزئياتش‌ يك‌ دوره‌ افتخارآميزي‌ است‌، منتهي‌' ما نخواستيم‌ بهره‌برداري‌ سياسي‌ كنيم‌، يا از اين‌ موضوع‌ استفاده‌هاي‌ داخلي‌ بكنيم‌، فقط‌ در آن‌ حدي‌ كه‌ لازم‌ بود مردم‌ مطلع‌ بشوند گفتيم‌.... مصاحبه‌ با مسعود سفيري‌، روزنامه‌نگار ـ 5 مهر 1378". [برگرفته از سایت رفسنجانی] همانطور که در نقل قول بالا مشخص است آمریکا و رژیم با وجود اینکه در رسانه ها مواضعی خصمانه می گیرند اما چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند. بی شک در ایرانی که خط فقر هر روز تعداد بیشتری را محصور خود می کند، در ایرانی که معضل بیمارستان، مدرسه، و در ایرانی که کار و مسکن، اعتیاد و تن فروشی درد روزانهء مردم است، در چنین ایرانی صحبت از داشتن توانمندی هسته ای نه تنها پُز عالی با جیب خالی است، نه تنها غرور آفرین نیست، بلکه عاملی است که بحران اقتصادی و سیاسی را تشدید می کند، و هزینهء آن از جیب مردم خرج خواهد شد. به نظر نگارنده، برای ایران تا زمانی که با معضلات زیربنایی دست به گریبان است، انرژی هسته ای نه تنها حق مسلم نیست، بلکه بازدارندهء مردم از احقاق حقوق اولیه خود بوده، و بی شک تضمین کنندهء وابستگی ایران به جهانخواران است. منطقا، برای حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی، کلیه سایت های اتمی باید تعطیل شده و کلیه انرژی و توانمندی مالی صرف مسائل زیر بنایی شود. اما از آنجایی که انجام این مهم، بدون همکاری عموم مردم غیر ممکن است و خیلی وقت است که دیگر امتی در صحنه نیست، و از آنجا که رژیم جمهوری اسلامی در راستای منافع مردم گام بر نمی دارد، تنها راه پیش رو سرنگونی تمامیت رژیم به دست مردم و فرزندانش است. تأکید می کنم: سرنگونی، و نه رفراندوم، و یا استحاله و یا مماشات و لاس زدن با رژیم و یا حملهء نظامی آمریکا به ایران.

جنگ ضد مردمی

گفته می شود که اگر رژیم تعلیق نکند، آمریکا حملهء نظامی خواهد کرد. با توجه به این فرض، سوال ساده است. آیا با فاشیسم مذهبی باید جنگید یا نه؟ آیا باید برای سرنگونی فاشیسم مذهبی دست به اسلحه برد یا نه؟ آیا می توان تحت شرایط بخصوصی با فاشیسم مذهبی کنار آمد و حتی اگر برای مدت کوتاهی هم که شده با رژیم صلح کرد یا نه؟ پاسخ به دو سوال اول مثبت و به سوال سوم منفی است. تجربه 28 ساله ثابت کرده که نمی توان و نباید با این رژیم صلح و سازش کرد، چرا که رژیم زبان مسالمت و سازش نمی فهمد.این بدان معنا نیست که چون باید با رژیم جمهوری اسلامی جنگید، پس هر جنگی درست است. اصلا. جنگ زمانی درست است که جنگ بین مردم و نیرو های مسلح مردمی علیه رژیم اسلامی باشد، و نه جنگ بین دو نیروی ضد خلقی. جنگی که مردم در آن نقشی نداشته و خواهان آن نیستند، جنگی که بین نیروهای توسعه طلب جهانخوار از یک سو و رژیم اسلامی حاکم بر مردم ایران از سوی دیگر باشد، مردود و محکوم است. چنین جنگی ویران کنندهء ایران و ایرانی است. جنگی است بین دو گرگ بر سر لاشهء گوسفندی بی دفاع، و نباید در آن به نفع یکی از دو طرف نقش آفرینی کرد. در صورت درست بودن این فرض که آمریکا حمله خواهد کرد، باید با تمام توش و توان از وقوع آن جلوگیری کرد.این بدان معنا نیست که همسویی نکردن با جهانخواران در تجاوز و در تخریب و انهدام زیر بنای یک کشور، همسویی با رژیم حاکم بر آن کشور است. صلح دوستی یک غریضهء انسانی و خصوصیت بارز انسانهای مترقی و آزادیخواه است. آیا زمانی که جنگ 8 ساله ایران و عراق ادامه داشت ما مخالفین رژیم اسلامی، از حملهء عراق دفاع کردیم؟ آیا برای پایان یافتن آن و آتش بس فعال نبودیم؟ آیا فعال شدن علیه جنگی 8 ساله که نمی بایست اتفاق بیفتد اما به دلایل متعدد اتفاق افتاد، به معنای دفاع از رژیم اسلامی و یا صدام بود؟ در آن روز، مگر رژیم حاکم بر مردم ایران فاشیست مذهبی نبود؟ جنگ ایران-عراق جنگی بود بین دو دولت مستبد که خواست مردم برایشان ارزش نداشت. یکی در پناه پان عربیسم و دیگری در پناه اسلام عزیز که جنگ را موهبت الهی می دانست، جان صدها هزار انسان را فنا کردند. در جنگ فرضی کنونی، هدف آمریکا از حمله به ایران نه سرنگونی رژیم است، نه امنیت منطقه علیه بمب اتم. هدفش فقط و فقط کمک به ماندگاری نظام اسلامی در منطقه برای کسب سهم بیشتر است. همانطور که در بالا خواندیم، آمریکا قبلا با «محور شرارت» مذاکره کرده است، اینبار هم می کند. رژیم اسلامی هم قبلا با «شیطان بزرگ» مذاکره کرده است، اینبار هم می کند. و همانطور که رفسنجانی گفت « فقط‌ در آن‌ حدي‌ كه‌ لازم»‌ باشد «مردم‌ مطلع‌ بشوند» امت در صحنه را با خبر می کنند. ساده تر اینکه گفتگو می کنند، زد و بند می کنند، منافع ملی را به تاراج می دهند، کشور را می فروشند، ولی فقط «در آن حدی که لازم» باشد «مردم را مطلع» می کنند، و همهء اینها را در پناه «دفاع از تمامیت ارضی» و یا «صلح دوستی» و یا «حق مسلم ملت» و یا «مبارزه ضد امپریالیستی و یا صهیونیستی» انجام می دهند. و روزی که لازم باشد، عقب می نشینند تا به عمر کثیف خود حتی برای یک روز بیشتر هم که شده ادامه دهند. امامشان زهر خورد، اینها بدترش را می خورند (حتی اگر لازم باشد یک گلوله خرج احمدی نژاد می کنند - روزنامه جمهوری اسلامی اولین گام را برداشته است) به شرطی که امنیت و بقای آنها ضمانت شود. اصلا اینها توانمندی هسته ای را می خواهند که بتوانند بیشتر بمانند. آمریکا هم می داند که اگر مردم را با رژیم اسلامی تنها بگذارد دیر یا زود مردم و فرزندانش تار و پود نظام اسلامی را در هم خواهند پیچید، و این خواست آمریکا نیست. خواست آمریکا همانطور که بارها با زبان اشهدش اذعان کرده تغییر رفتار رژیم است و بس. احمدی نژاد برود، لاریجانی بیاید. خامنه ای برود و رفسنجانی بیاید؛ همین قدر برای سازشکاران کافیست. آمریکا برای این تغییر رفتار حاضر است هر بهایی بپردازد، حتی نادیده گرفتن کلیه معاهدات و کنوانسیونهای بین المللی. قبلا برای خوشایند رژیم خوش رقصی کرده، باز هم می کند.چند روز پیش اعلام شد که این دو دوست دیرینه دوباره قرار بر این دارند که بر سر میز مذاکره نشسته تا برای تاراج خاورمیانه به توافق های جدید برسند. چند هفته پیش از آن، رییس پاسداران گفت که سپاه به مسائل درونمرزی و سرکوب مردم خواهد پرداخت (به یادداشت پیشین نگارنده در بحران 2 توجه شود). تازگی ها مُد شده که افسران ارشد ارتش آمریکا در عراق یک در میان صف کشیده تا یکی پس از دیگری از کم شدن عملیات تروریستی نشأت گرفته از سپاه قدس رژیم اسلامی، خبر بدهند. ساده تر اینکه می خواهند ابقا کنند که رژیم اسلامی در رفتار خود تجدید نظر کرده است و می شود با او کنار آمد، و در راستای اثبات حُسن نیت خود تروریستهای دستگیر شده در عراق را آزاد می کنند. برای اینکه دل به رییس جمهور آینده آمریکا نبندیم، چند روز پیش تر، هیلری کلینتون اعلام کرد که اگر انتخاب شود در باره همه چیز با رژیم مذاکره خواهد کرد. روسیه و چین که قربانشان بگردم، برای بستن قراردادهای میلیاردی با رژیم از یکدیگر سبقت می گیرند. بنا به گزارش رویترز، وزیر امور مالی آلمان در اشپیگل هشدار می دهد که اگر بانک ملی در لیست تحریم قرار بگیرد، آلمان یک میلیارد دلار ضرر خواهد کرد. البته آنگلا مرکل هنوز « در جهت یافتن راه حل دیپلماتیک برای حل اختلاف بر سر برنامه اتمی ایران از گزینه تشدید تحریم اقتصادی استفاده می کند». نخست وزیر منتخب استرالیا، کوین راد، اعلام کرده که نیروهای خود را از عراق فرا خواهد خواند. جان بولتون هم که معرف حضور همه است بنا به گزارش بی بی سی «مخالف اقدام نظامی علیه ایران» است، بولتون می گوید «گزینه نظامی در برابر ایران جذابیتی ندارد و برای منافع آمریکا خطرات زیادی دارد». خوب، اینها حرفها و مسائل بیگانگان است. اینکه اگر «جنگ» شد چه باید کرد و دوست و دشمن کجا قرار می گیرند، بیشتر یک بحث آکادمیک است. بنا به شواهد فوق، نه جنگی خواهد بود که بخواهیم دوست و دشمن را از آن طریق بشناسیم و نه صلح پایداری که بتوان آینده را بر مبنای آن برنامه ریزی کرد. اما آنها که جنگ را واقعی می بینند، تمام مدافعان و فعالان صلح در سطح جهان باید پیام رسان حرف و موضع اصلی مردم باشند: برای آزادی و صلح پایدار؛ و برای نجات خاورمیانه از بحران و بلاتکلیفی باید رژیم برود. جان بولتون هر چند اشک تمساح می ریزد، اما بر روی یک نکته درست انگشت می گذارد «کاش در چهار سال گذشته برای سرنگونی حکومت دینی در ایران تلاش کرده بودیم تا دچار شرایط سخت فعلی نمی شدیم».در چارچوب بحث آکادمیک، موضع مستقل در برابر جنگ باید فراسوی شعارها و مواضع و روابط این آمریکا و رژیم باشد. باید خواست و منافع طولانی مدت مردم در نظر گرفته شود. خواست مردم تغییر دموکراتیک نظام است. تغییر دموکراتیک هم معنی دارد. یعنی تغییر نظام به دست توانای مردم و فرزندانش، و بدون دخالت قدرتهای خارجی. قدرتهای خارجی اگر راست می گویند جلوی پای مردم و فرزندانشان سنگ نیندازند. ما نباید حرف و خط مان را هر روز بخاطر مواضع و یا بده و بستانهای بین رژیم و آمریکا تغییر دهیم – یک روز بگوییم سرنگونی، روز بعد بگوییم رفراندوم. یک روز از بحران انقلابی و سرنگونی سوسیالیستی حرف بزنیم، و روز بعد از صلح با رژیم برای دفاع از «تمامیت ارضی». اگر می گوییم، و همیشه هم گفته ایم که جنگ به ضرر مردم و جنبش سرنگونی طلبانه است، باید بر آن پایفشاری کنیم. اگر گفته ایم که با رژیم نباید سازش کرد، چرا که سازش عمر رژیم را طولانی می کند، باید بر آن پایفشاری کنیم. و اگر گفته ایم تغییر دموکراتیک، باید راهکارهای تغییر دموکراتیک را ارائه دهیم. ولی اگر فکر می کنیم که هر چه تا بحال گفته ایم داستان بوده و آن خط غلط بوده است، وظیفه داریم که حرفمان را به روشنی و بدون پیچ و خم بیان کنیم تا از گیج کردن مردم جلوگیری شود.جنگ مردمی

برگردیم به سر آنچه که واقعی است. آنچه که واقعی است جنگ بین مردم ایران و فرزندانش با فاشیسم مذهبی است. این شعله نباید خاموش شود. تکرار می کنم، این شعله، حتی اگر به اندازهء شعلهء یک کبریت باشد نباید خاموش شود. در این نقطه است که مرز بین دوست و دشمن مشخص می شود. به نظر نگارنده، هر کس، به هر دلیلی و با تشکیل هر کمیته با هر نامی از ماندگاری این رژیم دفاع کند، علیه منافع مردم موضع گرفته است، و این را بار ها و بار ها تجربه کرده ایم. از به دامان خاتمی غلطیدن، تا برای شعار های توخالی احمدی نژاد هورا کشیدن. اگر کسی موافق صلح است، باید مشخص و روشن بیان کند که مخالف ماندگاری رژیم هم است، و برنامه اش برای سرنگونی رژیم در «دوران صلح» چیست. در غیر اینصورت، هم صلح پایدار نخواهد بود، و هم جنگ بوقوع خواهد پیوست. اما گویی برخی به این نکته توجه نمی کنند. گویی این جماعت در 28 سال اخیر نتوانسته اند ماهیت تمامیت رژیم را فورموله کنند. ایکاش می توانستند از رژیم بیاموزند. رژیم دشمن خود را خوب شناخته و هر لحظه در بارهء دشمن و اهداف خود دچار دگردیسی و شک و شبهه نمی شود. تمام هم و غم خود را صرف پاسیو کردن، همسو کردن، و حذف دشمن (یعنی اپوزیسیون و مردم) بکار می گیرد. 28 سال است که به این رسم ادامه داده است. هیچ موقع چشمش را از روی هدف بر نداشته است. از سویِی دگر در همین 28 سال، بخشی از اپوزیسیون (؟) هر روز دل به یکی از اعضای نظام اسلامی می بندد. از دل بستن به سروش و گنجی و عبادی بگیر تا برسیم به دکتر احمدی نژاد. از استحاله و رفورم و گفتگوی تمدنها بگیر تا برسیم به «انرژی هسته ای حق ملت ماست». از جنگ حق علیه باطل ایران-عراق بگیر تا برسیم به جنگ علیه امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا. هر روز دل به امیدی واهی می بندند. و هر روز با به هرز کشاندن انرژی ها، به عمر رژیم می افزایند. و لبهء تیغ جنگ واقعی و مردمی، جنگ مردم علیه جمهوری اسلامی را کُند می کنند. شیرین عبادی تا دیروز می خواست به لشگر استشهادیون بپیودند، امروز برای پیشگیری از جنگ، از تعلیق برنامهء هسته ای صحبت می کند. اکبر گنجی می گوید « اگر ايران در اثر ‏جنگ خواهي طرفين نابود شود، رفتن به دنبال اين امور خود به خود منتفي مي شود و خطر ناامني و تجزيه کشور را تهديد ‏خواهد کرد.» و پیشنهاد می کند «بايد جامعه مدني ايران با جامعه مدني جهاني به ‏طور مشترک در جنبش ضد جنگ شرکت کند». این مواضع نه تنها گمراه کننده هستند، بلکه برای رژیم زمان می خرند. صلح زمانی معنی پیدا می کند که حقوق بشر در ایران نقض نشود. حقوق بشر زمانی نقض نمی شود که این رژیم سرنگون شده باشد، و لاغیر. سوال این است که آیا زیربنای حرکتهای صلح طلبانه (در داخل یا خارج) دفاع از حقوق انسانی مردم ایران را هم در بر می گیرد و یا اینکه تنها خواست آنها کوتاه آمدن آمریکا از بمب باران ایران است؟ فرض بگیریم آمریکا بمب باران نکرد، بعد چِی؟ گام بعدی چیست؟ فرض بگیریم که رژیم برنامهء هسته ای را تعلیق کرد، خوب، گام بعدی چیست؟ شرکت در انتخابات مجلس اسلامی؟ موقعیت آنهایی که مقیم ایران هستند و این واقعیت که صحبت از سرنگونی رژیم برای آنها خطرات جانی به همراه دارد، برای من قابل درک است. موقعیت مردم جهان، حتی افرادی چون نوام چامسکی، که از وقوع جنگ ابراز نگرانی می کنند و از صلح به هر قیمتی (حتی ماندگاری رژیم) دفاع می کنند هم قابل درک است. اما موضع صلح طلبانی که مقیم خارج هستند و جانشان در خطر نیست و حتما از ماهیت و ترفندهای رژیم بخوبی آگاه هستند، ولی بر صحیح ترین راهکار اصرار نمی ورزند، سوال برانگیز است. لاریجانی نمایندهء خامنه ای در شورای عالی امنیت ملی رژیم می گوید « ایران خواهان جلو بردن کار خود با تفاهم است و نمی خواهد برای اتمی شدن، هزینه زیادی را برای کشور بگذارد». این حرف یعنی چی؟ ساده است. اگر فشار بین المللی افزایش یابد، اگر هزینه ای که رژیم قرار است بدهد بیشتر از آنچه که محاسبه شده بشود، آنوقت رژیم از وسط ترک بر می دارد و دچار تزلزل می شود، چون «نمی خواهد برای اتمی شدن، هزینه زیادی» بپردازد. اما با وجود این علائم تسلیم و فروپاشی، باز هم بخشی از اپوزیسیون می گوید فشار را از روی رژیم کم کنید. می خواهم جمله گنجی را با عوض کردن فقط یک لغت اینطوری تغییر دهم: «بايد جامعه مدني ايران با جامعه مدني جهاني به ‏طور مشترک در جنبش ضد رژیم [بجای ضد جنگ] شرکت کند». به راستی کدام جمله رژیم را بیشتر تخت فشار می برد؟ به راستی چرا اکبر گنجی و شیرین عبادی و ... ، «جامعه مدنی جهانی» را ترغیب نمی کنند که برای تغییر (حتی مسالمت آمیز) رژیم یک تظاهرات چند صد هزارنفره سازمان بدهند. چرا اینها مدام برای رژیم زمان می خرند؟ اینها که هر روز یک جایزه و مدال افتخار همفری و نوبل و ... می گیرند چرا یک فراخوان برای تظاهرات ضد رژیم نمی دهند؟ چرا به تمام کمیته های مخالف جنگ و مدافع صلح و... نمی گویند که بهترین راه برای پیشگیری از جنگ سرنگونی رژیم است؟من با هرکس که برای صلح فعالیت می کند موافقم، بشرطی که «صلح» ماندگاری رژیم را تضمین نکند. من با کوبیدن بر طبل جنگی که آمریکا رهبر ارکستر آن باشد مخالفم و آن را علیه منافع مردم می دانم و اگر زورمان برسد و کسی به حرفمان گوش بدهد باید از وقوع آن جلوگیری کنیم، به شرطی که همزمان بر طبل جنگ علیه تمامیت نظام اسلامی هر چه پرتوان تر کوبیده شود. به رژیم نباید مهلت نفس کشیدن داد. بر روی آتش خشم مردم نباید آب پاشید. 28 سال تجربه ثابت کرده که ما نمی توانیم با رژیم اسلامی مسالمت آمیز کنار بیاییم. آمریکا می تواند و می خواهد، ولی ما نباید کنار بیاییم. ما سرنگونی طلبیم.در عین حال، برای جنگیدن با رژیم باید تفاوت دو جنگ را هم تعریف کنیم. تنها حرف صحیح زدن کافی نیست، باید حرف صحیح را آنطور زد که دوست و دشمن آنرا بفهمند. یعنی دشمن نتواند از آن پیراهن عثمان درست کرده و تو را وابسته و دنباله روی بیگانه معرفی کند، و دوست هم بتواند به یاری تو بشتابد. مواضع باید طوری گرفته شود که یک لشگر برای تفهیم و توضیح و توجیه آن لازم نباشد. باید منظور را روشن و بدون در نظر گرفتن پروتوکلهای دیپلماتیک، و به زبان ساده آنطور که هر کس در هر ده کوره ای آن را شنید بفهمد، بیان کرد. مشخص کرد که در جنگ ضد مردمی نه ما نقشی داریم و خواهیم داشت و نه مردم. نه ما از آن دفاع می کنیم و نه مردم. نه ما توان و قدرت پیشگیری آن را داریم و نه مردم. از سوی دیگر، هم ما و هم مردم می توانیم جنگ ضد مردمی را به جنگ مردمی تبدیل کنیم. با تکیه به مردم، می توان بحران موجود، که می تواند به جنگی بیانجامد که تهدیدش متوجه مردم ستمدیده و آسیب دیده است، را به جنگی که از منافع مردم دفاع می کند تبدیل کرد. جنگی که مردم مستقیما در آن نقش آفرینی می کنند. اما برای این منظور باید در صحنه بود. نمی توان با شعار دادن، و با دفاع از صلحی که متضمن بقای رژیم و ماندگاری سایه شوم و جنگ طلب آمریکا بر سرمان است، با رژیم مبارزه کرد، بلکه تنها برای رژیم زمان خریده ایم. در عین حال، به دوست خود به روشنی هشدار بدهیم که آنچه آمریکا بر سر مردم خواهد ریخت، گُل و یا دلار نیست. بمب است. بمب. بمب هایی که زیر ساختار کشور را در هم می کوبد. ساختمانها را بر سر مردم خراب خواهد کرد. فاضلاب و آب آشامیدنی با هم یکی خواهند شد، بیمارستانها با کمبود دارو و خون روبرو خواهند شد، و هوای شهر آلوده و بیماری زا خواهد شد. بمب باران آمریکایی نسل جوان کنونی و آینده را دچار بیماری های سرطانزا می کند. باید به جهان گفت که صدای بمبهای آمریکایی، صدای خشم مردم را خفه خواهد کرد. دقیقا به این دلایل است که باید علیه این جنگ روشن و شفاف موضع گرفت و هر چه سریعتر در سرنگونی رژیم کوشا بود. زمان آن رسیده که از خود محوری و خود بینی دست برداریم و «یکی شویم». باید یکی شویم. بخاطر صلح، بخاطر تمامیت ارضی، و بخاطر خلق باید یکی شویم.جنگ یا صلح؟

خلاصه بنویسم. صلحی که پایدار نباشد و یا در نقش کپسول اکسیژن بخواهد رژیم را برای مدتی دیگر بر سرپا نگاه دارد، بدون شک منافع مردم را در نظر نگرفته است و حتما به ضد خود با ابعادی وسیعتر تبدیل خواهد شد. در عین حال، جنگی که برای آزادی و دموکراسی نباشد، ارمغانی بجز گسترش فاشیسم و دیکتاتوری نخواهد داشت. فراموش نکنیم که ما سرنگونی طلبیم.به نظر نگارنده تنها جنگ آزادیبخش در دفاع از جنبشهای اجتماعی می تواند ضامن صلح پایدار باشد.

علی ناظر – 28 نوامبر