[چپ و راست، دریافتی 26 بهمن 1387]
انتخابات پارلمانی اسرائیل در روز سه شنبه دهم فوریه برگزار شد. با پایان شمارش آراء، نتایج آن به این شرح اعلام شد: "حزب کادیما" به رهبری زیپی لیونی 28 کرسی؛ "حزب لیکود" به رهبری بنیامین نتانیاهو 27 کرسی؛ "حزب اسرائیل خانه ما" به رهبری آویگدور لیبرمن 15 کرسی؛ " حزب کارگر" به رهبری اهود باراک 13 کرسی؛ حزب بنیادگرای شاس 11 کرسی؛ حزب اتحاد تورات ـ یهودیت 5 کرسی؛ حزب اتحاد ملی 4 کرسی؛ حزب خدش 4 کرسی؛ لیست متحد اعراب اسرائیلی 4 کرسی؛ حزب خانه یهود 3 کرسی؛ بلد 3 کرسی و مرتس 3 کرسی. به این ترتیب احزاب راست افراطی؛ راست فاشیستی و بنیادگرایان یهودی، در پارلمان جدید دارای 65 کرسی هستند در حالی که احزاب راست و میانه( اگر بشود حزب کارگر را میانه نامید) و اعراب در مجموع دارای 55 کرسی خواهند بود. هر چند در این انتخابات حزب کادیما زیپی لیونی علیرغم پیش بینی نظرسنجی ها توانست بالاترین رأی را از آن خود سازد.
این که سرنوشت تشکیل کابینه ی جدید چه خواهد شد و چه پارامترهایی می توانند در این فرصت چند ماهه، روی شکل گیری کابینه ی جدید تأثیر گذار باشند، امری است که فعلأ نمی توان در باره ی آن نظر قطعی داد. آن چه از هم اکنون کاملأ روشن است، پیروزی قاطع حزب فاشیستی "اسرائیل خانه ما" به رهبری لیبرمن است. لیبرمن، مهاجر روس متولد مولداوی است که در سال 1987 به اسرائیل مهاجرت کرد. بعد از ورود به اسرائیل، فورأ تمامی حقوق شهروندی این کشور را به دست آورد . در زمین های مصادره شده ساحل غربی رود اردن، صاحب مسکن شد. او قبل از ورود به اسرائیل، دربان بزن بهادر یک کلوپ شبانه در روسیه بود و از ارتباطات او با مافیای روس نیز سخن گفته می شود. لیبرمن حزب اش را در 1999 با شعارهای ضد عربی تشکیل داد. از همان ابتدا در سخن رانی های گوناگون اش پیشنهاد می داد که عرب های اسرائیلی باید از اسرائیل اخراج شوند؛ هم چنین بر این عقیده است که چون اسرائیل یک کشور یهودی است، پس، همه غیریهودیان باید آن جا را ترک کنند. لیبرمن در انتخابات اخیر هم خواهان آن شده بود که عرب های اسرائیلی باید به دولت اسرائیل سوگند وفاداری یاد کنند در غیر این صورت، از این کشور اخراج شوند. پیشنهاد دیگر او این است که نمایندگان عرب پارلمان اسرائیل که روز بنیان گذاری اسرائیل را جشن نگیرند و یا آن هائی که با سیاستمداران حماس ملاقات کنند، باید اعدام شوند. و مهم تر از همه آن که، در سال 2002 گفته بود که ارتش باید به غزه حمله برده و ظرف 48 ساعت نه تنها تمام ساختارهای نظامی ودولتی بلکه مراکز بازار، بانک ها، ایستگاه های آب و برق و گاز و محله های مسکونی آن را با خاک یک سان کند. او قبل از آن هم پیشنهاد داده بود که ارتش اسرائیل ،تهران، لبنان و سداسوان مصر را نیز با بمب های اتمی ویران سازد. چنین حزب فاشیستی و رسوائی که مطبوعات غرب آن با احزاب فاشیستی لوپن در فرانسه و یاحیدر در اطریش مقایسه می کنند، توانسته است کرسی های پارلمانی خود را از 11 به 15 برساند و به سومین حزب با نفوذ اسرائیل تبدیل شود. به دیگر سخن تشکیل کابینه جدید و بدست گرفتن قدرت سیاسی، بدون توافق با این حزب به امر مشکلی تبدیل خواهد شد.
حزب کارگر و حزب کادیما، یک ماه و نیم قبل از انتخابات اخیر، با تهاجم به غزه و سازماندهی یک هولوکاست دهشتناک، قصد داشتند تا محبوبیت احزاب خود در میان رأی دهند گان اسرائیلی را بالا ببرند. آن ها با نمایش های تلویزیونی مشمئزکننده تلاش کردند با فریب مردم اسرائیل، این جنایت سازمان یافته ضدبشری را جنگی علیه بینادگرایان اسلامی حماس جابزنند و برای اقدام نفرت انگیزشان حمایت توده ای جلب کنند و خود را تأمین کنند گان امنیت و آسایش مردم اسرائیل نشان دهند. اما وقتی مردم، تحت تأثیر این تبلیغات مسموم قرار گرفتند، ترجیح دادند به جای نسخه های قلابی، به نسخه های اصلی رأی بدهند. از این روست که حزب فاشیستی لیبرمن و حزب راست افراطی لیکود، به پیروز این انتخابات تبدیل شدند و در مقابل، حزب کادیما یک کرسی کمتر از قبل بدست آورد و حزب کارگر که مجری اصلی هولوکاست غزه بود، هم به رده چهارم در سیستم احزاب اسرائیلی سقوط کرد. همین تبلیغات سنگین و رذیلانه بود که آن چنان مردم را به سوی ایده های افراطی سوق داد که به قول یک استاد دانشگاه اورشلیم، 75 درصد مردم به نیروهای راستگرا و 50 درصدشان حتی به نیروهای راست افراطی و بنیادگرای یهودی رأی دادند.
مردم اسرائیل در این انتخابات نیروهائی را به پارلمان فرستادند که اکثریت شان، با فرمول صلح" دو ملت؛ دو دولت" مخالفند؛ به روند صلح اعتقادی ندارند و خواهان اشغال دائمی سرزمین های فلسطینی هستند؛ طرفدار تشدید فشار بر اعراب اسرائیلی بوده و حتی خواهان اخراج شان از اسرائیل به سرزمین های اشغالی و یا به اردن و مصر هستند؛ و. خواستار غیرقابل زیست کردن غزه برای مردم آن به بهانه ی مبارزه با بینادگرائی اسلامی اند.
اولین نتیجه ی چنین روندی در اسرائیل، رشد روزافزون نیروهای ارتجاعی و بنیادگرای اسلامی است. در اولین نظرسنجی ها در غزه و کرانه غربی رود اردن، حمایت فلسطینی ها از حماس و دیگر نیروهای بنیادگرا و ارتجاعی افزایش یافته است. جنایت ضد بشری دولت اسرائیل درغزه و آرای بالای نیروهای راست افراطی و فاشیستی در اسرائیل، عملأ توده های فلسطینی و اعراب را بیش از پیش به دامان نیروهای بنیادگرا پرتاب می کند. بی جهت نیست که هم اکنون ضمن رشد سمپاتی به حماس در میان فلسطینیان، شیخ حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان به محبوب ترین چهره در میان اعراب و فلسطینیان تبدیل شده و حتی نفوذ و محبوبیت رژیم ضد مردمی اسلامی ایران نیز در میان توده های مردم عرب و فلسطینی در حال گسترش است. به نظرمی رسد، نیروهای راست افراطی و فاشیست اسرائیلی از گسترش چنین روندی ناخرسند نباشند. آن ها با اشاره به چنین تمایلی در میان فلسطینیان و اعراب، سیاست های ضدبشری و فاشیستی خود را توجیه می کنند. همان گونه که سازماندهی هولوکاست غزه و قتل عام کودکان و زنان و مردان بی دفاع بزرگترین زندان روباز جهان را پاسخی به سمپاتی و حمایت مردم از بنیادگرایان حماس می دانستند.
آنچه در این میان نمی توان از نظر دور داشت، معیارهای دو گانه ی سیاست مداران وبخش اعظم رسانه های همگانی کشورهای اروپائی است. آن ها، نتایج انتخابات پارلمانی اسرائیل را که گرایش به راست افراطی و فاشیستی را نشان می دهد راقابل قبول می دانند و حتی با دولتی که در آن حزب فاشیستی مانند حزب" اسرائیل خانه ما" به رهبری لیبرمن نقش اساسی داشته باشد، روابط دیپلماتیک عادی شان را ادامه می دهند. اما وقتی مردم فلسطین در یک انتخابات دمکراتیک و با نظارت سازمان ملل، به حماس و دیگر بنیادگرایان رأی می دهند تا نیروهای سازشکار سازمان آزادیبخش فلسطین را تنبیه کرده باشند، این انتخابات را غیرقانونی وغیردمکراتیک دانسته و رابطه خود با دولت فلسطینی که حماس در آن نقش داشته باشد را به حالت تعلیق در می آورند و چشمان خود را بر هولوکاست غزه می بندند و آن را تحت عنوان "حق طبیعی دفاع از خود" اسرائیل در مقابل موشک اندازی های حماس، مورد تأئید قرار می دهند. در این جا با یک عقب گرد در اخلاق سیاسی دولتمدارهای غربی روبرو هستیم. عقب گردی که از زمان روی کارآمدن جورج بوش در آمریکا، بشدت تشدید شده است. رهبران اروپائی وقتی که یک حزب فاشیستی درغرب آرای بالائی بدست می آورد، نسبت به عواقب آن درسیاست هشدار می دهند وبه حق خواهان آن می شوند که راه های رشد گرایشات فاشیستی گرفته شود زیرا اروپا نباید یک بار دیگر فاجعه حاکمیت فاشیست ها را تجربه کند. اما همین دولتمداران، نسبت به عروج حزب فاشیستی "اسرائیل خانه ی ما" به رهبری لیبرمن، هر دو چشم خود را می بندند. طبعأ این معیار دوگانه اروپائیان در ارزیابی از دو انتخابات، از نگاه مردم خاورمیانه دور نمی ماند. و بر بستر چنین دوگانگی است که بسیاری از نیروهای بنیادگرا به گسترش ایده های ارتجاعی و گاه خارجی ستیز خود در این کشورها دامن می زنند و عملأ راه همزیستی مسالمت آمیز مردم با ملیت ها و یا اعتقادات گوناگون را به امر مشکلی تبدیل می سازند.
در چنین شرایط به شدت بغرنج، که ایده های بنیادگرایانه و افراطی، توده های مردم اسرائیل و فلسطین را، در چنبره ی خود گرفتار آورده است، تلاش دو چندان نیروهای مترقی، آزادی خواه و برابری طلب منطقه و جهان لازم است که از حق حیات و حق هم زیستی مسالمت آمیز مردم اسرائیل و مردم فلسطین با قدرت دفاع کنند و به انزوای افکار بنیادگرایانه در میان آن ها همت گمارند و راه را بر توهم های توده ای نسبت به ایده های ارتجاعی بینادگرایانه ی هم یهودی و هم اسلامی ببندند. برای پیش روی در این راه، افشای معیارهای دوگانه دولت های غربی و رسانه های همگانی وابسته به لابی های امپریالیستی و صهیونیستی، نمی تواند از نظر دور بماند.
14 فوریه 2009ـ 26 بهمن 1387